هیچ کتابخوانی نیست که در مقطعی از زندگی خود اسیر جادوی نشریات نشده باشد. ماهنامهها، فصلنامهها و حتی گاهنامهها به وقت انتشار خود شوری در دل خوانندگانشان ایجاد کردهاند که انتشار هیچ کتاب مستقلی قابل قیاس با آن نبوده است. از جریان سازی و اعلام وجود جنبشهای ادبی و هنری که جایگاهشان غالباً همین نشریات بوده هم نباید غافل شد. ردپای نویسندگان مشهور معاصر را گاه میتوان در نشریات مستقل و گاه شهرستانی سالهای دور پیدا کردکه با سری پر شور در پی افکندن طرحهایی نو بودهاند. برخی نیز موفق شدهاند و سبک و سیاقی تازه پدید آوردهاند.
ادامۀ مطلب
م. فرهیخت –
آقای دستغیب خود شاعر بوده و سالها با کتابهای شعر مأنوس و دمخور بوده. اینست در بخش ادبیات نتوانسته داوری بیطرفانه کند. در آنجا دیده میشود که شعرهایی را که امروز هم دربارهی یک عنوان کهن و چند صدساله مانند لیلی و مجنون سروده میشود عیب نمیداند و ایراد به آن را برنمیتابد.
در زمینهی روان نیز آنجا که کسروی میپرسد : یک نیرو چگونه هم برانگیزد و هم بازدارد؟ ، و اشاره به این دارد که دستگاهی بنام جان که مسئول رفتارهای خودخواهانهی آدمی است ، چگونه همان دستگاه او را به از خود گذشتگی برانگیزد؟ ، آقای دستغیب به سادگی پاسخ میدهد : چه اشکالی دارد؟!
همچنین ایشان تنها کتابهایی از کسروی را خوانده که در کتابنامهی پایان کتاب آمده. در حالیکه کسروی در هر زمینه (مثلاً صوفیگری) که در این کتاب از آن گفتگو رفته نوشتههای بسیار دیگری دارد که چون ایشان آنها را نخوانده داوریهایی کرده که پاسخش در همان نوشتهها هست.
در اینباره سخن بسیارست ولی این دو سه نکته را از سالها پیش که کتاب او را خوانده بودم بیاد داشتم و خواستم خوانندگان اینها را هنگام خواندن بدیده گیرند و خود داوری کنند.