سال گذشته همزمان با انتشار نسخۀ الکترونیکی کتاب “خانهای با عطر گلهای سرخ” پیامی تصویری از صاحب اثر-اکبر سردوزامی – منتشر کردیم درباره دورۀ نوشتن و انتشار کتاب که در آن به یکی دیگر از فعالیتهای جمع دوستان خود اشاره کرده بود: انتشار نشریه “کار و هنر” که در دومین شماره متوقف شد.
اعضای باشگاه از توجه ویژه من برای جمع آوری نشریات گهگاهی به خوبی آگاهند و شنیدن حرفهای سردوزامی باعث شد به دنبال یافتن این دو شماره باشم. اما دست اندرکاران نشریه نسخهای از آن در اختیار نداشتند.
تا اینکه چند ماه قبل، آقای امیر اثباتی -طراح نشریه- تصاویری عکاسی شده از دو شمارۀ کار و هنر را به همراه یادداشتی کوتاه درباره سرگذشت نشریه در کانال خود منتشر کرد. با ایشان تماس گرفتم و خواستم نسخۀ اسکن شدۀ بهتری در اختیار من بگذارند تا به شکل همگانی روی وب منتشر کنم.
خوشبختانه به درخواست من پاسخ مثبت دادند و اینک دو شمارۀ نشریه کار و هنر به همراه یادداشت ایشان در باشگاه باز نشر میشود.
🔴دو شماره منتشر شد و خلاص!
🔘پاییز سال ۵۸ با چند نفر از بچههای گروه نمایشیِ دانشکده قرار گذاشتیم نشریهای ادبی/هنری منتشر کنیم. فقط من دانشجوی معماری بودم.
مرتضا ثقفیان بود و کامران بزرگنیا و اکبر سردوزآمی که همدورهایهای من بودند (ورودیِ ۵۳) و چند نفر که از آبادان آمده بودند و شاید با کامران آشنایی قبلی داشتند: محمود داودی که تازه در دانشکده ما -هنرهای زیبا -قبول شده بود و اصغر عبدالهی که به دانشکده هنرهای دراماتیک رفت و قاضی ربیحاوی که در هیچکدام قبول نشد ولی در جمع ما بود. دو سه نفر دیگر هم بودند؛ در حاشیه. جز من و اصغرعبدالهی، بقیه سالهاست در کشورهای دیگری ساکنند و همچنان کمابیش شعر میسرایند و قصه و نمایشنامه مینویسند.
🔘شرایطِ ملتهب و پر از تنش و ناآرامیِ اوایل انقلاب بود و تا همانموقع هم تعدادی از نشریات را تعطیل کرده بودند. حالا چرا ما بدون هیچ تجربهای تصمیم گرفتهبودیم وارد گود شویم؟ اصلاً یادم نیست. لابد شور و شوق جوانی و محرکی در حال و هوای آن روزها بود که بیقرارمان میکرد.
به هر مشقت و مکافاتی بود دو شماره منتشر کردیم و به قول تازه واردان از آبادان: “خلاص”!!!
شماره اول، در آذر و دومین ،که آخرین شماره هم بود دیماه منتشر شد.
🔘حدود یک سال بعد از برپاییِ نمایشگاه پوسترهای انقلاب (دانشکده هنرهای زیبا، دانشگاه تهران،۲۹دی تا ۲۰بهمن۱۳۵۷)، کتاب “۵۰۰ پوسترِ مِی۶۸” به دستم رسید. تجربهٔ ما و دانشجویانِ “دانشکده هنرهای زیبای پاریس” شباهتهای بسیاری با هم داشت و بهانهای شد تا در شماره دوم مطلبی دربارهاش بنویسم. طراحی و صفحهآرایی هر دوشماره هم به عهدهٔ من بود.
🔘«کار و هنر» به هیچ گروهی وابسته نبود و نمیخواست اینطور بهنظر برسد. ولی احتمالاً نام آن شبهههایی پیش میآورد. شاید یکی از دلایل توقف انتشارش از سوی اکثر بچهها همین بود.
البته در آن شرایط، این مطالب خواستار و خریدارِ چندانی هم نداشت.
«کار و هنر» حاصل همان دوران بود و جلوهای از شور و اشتیاق چند جوان که لابد امید و آرزوهای بسیار در سر داشتند و مانند بسیاری دیگر از آرمانخواهانِ آن روزگار، جهان را سادهتر از آنچه بود تصور میکردند.
یادداشت اختصاصی کامران بزرگ نیا
شاید حق با امیر(اثباتی) باشد وقتی که نوشت:
“«کار و هنر» حاصل همان دوران بود و جلوهای از شور و اشتیاق چند جوان که لابد امید و آرزوهای بسیار در سر داشتند و مانند بسیاری دیگر از آرمانخواهانِ آن روزگار، جهان را سادهتر از آنچه بود تصور میکردند.”
این چند جوان، من(کامران بزرگنیا)، اکبر سردوزآمی، مرتضی ثقفیان، قاضی ربیحاوی، محمود داودی، اصغر عبداللهی، نادر رحیمی و امیر اثباتی، پیش از هر چیز دوستانی بودیم که آن روزها اغلب در خانهای قدیمی در خیابان وصال شیرازی، زندگی میکردیم و در همین خانه بود که کارهای آماده سازی نشریه انجام شد. از انتخاب مطالب گرفته تا غلط گیری و صفحه بندی و …
قضیه از آنجا شروع شد که یک روز قاضی، که آن روزها به خاطر آشنایی با نسیم خاکسار در نشریهای به سردبیری او کار میکرد، گفت که ناشری پیدا کرده که حاضر است هزینههای نشریهای ادبی ـ هنری با نام «کار و هنر» را قبول کند و تا آنجا هم او مصاحبهای با نسیم و چند مطلب دیگر را آماده کرده و از ما خواست که با دادن کارهایمان به در آمدن نشریه کمک کنیم.
تا جایی که یادم میآید پس از بحث و گفتگوهای نسبتا طولانی قرار شد که شماره اول را از جایی که قاضی شروع کرده بود ادامه دهیم اما از شمارۀ بعد همۀ مراحل را به صورت جمعی انجام دهیم و بدون دخالت دیگران. منظورمان هم این بود که قرار نباشد این نشریه یکی از نشریات اقماری چریکهای فدایی باشد که نسیم هم عضو آن بود. حتی یادم هست که اسم نشریه هم به نظرمان اشکال داشت که این شبهه را قویتر میکرد، که این «کار» همراه با «هنر» یاد آور «کار» نشریه چریکها بود و ما میخواستیم مستقل باشیم از آن سازمان. گمانم بالاخره هم به این نتیجه رسیدیم که مطالب نشریه در آینده این را نشان خواهد داد و این بود که کار را شروع کردیم و شمارۀ بعدی را هم یک ماه بعد درآوردیم که آخرین شماره بود.
در شمارۀ دوم مطلب اصلی دربارۀ جنبش مه ۶۸ بود و کارهای گرافیکی آن جنبش که کار امیر اثباتی بود و خبری از نامهای آشنا و معروفی مثل نسیم نبود و همین و فکر میکنم مسایل درونی آن سازمان باعث شد که ناشر، که احتمالا از هواداران چریکهای فدایی بود از ادامه نشر خودداری کند و فروش نرفتن شمارههای چاپ شده هم البته احتمالا بیتاثیر نبود.
ما البته به نوشتن ادامه دادیم هر کدام و قرار شد که کتابهایمان را هم با همین نام «کار و هنر» و یادداشتی در پشت جلد چاپ کنیم که نتیجهاش هم چاپ دو کتاب شعر من و مرتضی ثقفیان و داستانی از اصغر عبداللهی و مجموعه داستانی از اکبر سردوزامی بود که بخشی از سرمایهاش را نادر رحیمی داد و کارهای چاپش را هم انتشارات نیلوفر به عهده گرفت.
حالا که به این دو شماره نگاه میکنم، میبینم که در واقع بیشتر مطالبش تحت تاثیر فضای انقلابی آن سالهاست و چندان نشانهای از فکرها و نظرات حتی همان سالهای هر کدام از ما را هم نمیتوان در آن یافت جز شاید همان شور و اشتیاق جوانی که امیر در یادداشتش به آن اشاره کرده است.
تعدادی از این جمع بعدها همراه با دیگران جلسات داستانخوانی پنجشنبهها را تشکیل دادند که آن خود داستانی دیگر است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.