• 0 آیتم -
    • سبد خرید شما خالی است

رایگان

چهره به چهره

اشتراک‌گذاری
یادداشت مترجم برای بازنشر الکترونیکی
“داستان ‌من، امیر عزتی و چهره به چهره “
گمانم سال  ۱۳۷۲ بود که امیر عزتی ترجمه انگلیسی «چهره به چهره» را به من داد که به فارسی برگردانم و او  چاپ کند. و گفت که این تنها فیلم برگمان است که نسخه‌ای از آن در ایران موجود نیست و ترجمه‌اش می‌تواند کمکی باشد به کسانی که دربارۀ آثار برگمان تحقیق می‌کنند.
امیر در آن روزگار داشت «‌اتتشارات و کتاب‌فروشی موج نو» را در میدان ‌انقلاب راه‌اندازی می‌کرد، محلی که به زودی شد پاتوق  کمابیش همۀ اهل فرهنگ و قلم.
بسیاری از بعداز ظهرهای من و دوستانم در دوران جوانی در «موج نو» سپری شد. امیر عزتی در آن روزگار هر چه کتاب سینمایی، تئاتری و ادبی نایاب، فیلم های نادر، پوستر، تمبر و تابلوهای سینمایی به دستش می‌رسید در اختیار ما می گذاشت. سلیقۀ همه‌مان را می‌دانست:
سینمای وحشت، ابرقهرمان‌ها و مجلات قدیمی سهم حسن حسینی بود، موزیکال‌ها و سینمای هالیوودی و اروپا سهم کامبیز کاهه، و فیلم‌ها و کتاب‌های فمینیستی و مریلین مونرو سر قفلی من. کامبیز گاه با شیطنت‌های مخصوصش موفق می‌شد کتابی دربارۀ مریلین را قبل از من از امیر بگیرد، ولی او همیشه تا می‌دید دلخورم از اینکه کتاب مریلین نوشتۀ نورمن میلر را قبل از من به کامبیز داده، از زیر سنگ هم که شده نسخه‌ای دیگری برایم تهیه می کرد.
کتاب‌فروشی موج نوی امیر مرکز ثقلی بود برای بحث‌های فرهنگی، رقابت‌ها، حواشی سینمایی و مطبوعات سینمایی و هر آنچه که می‌توانست یک بعد از ظهر خاطره انگیز  برای آن روزگار ما رقم زند.
به سلیقه امیر و‌ دغدغه‌های فرهنگی‌اش باور داشتم. پس تصمیم به ترجمۀ «چهره به چهره» جدی شد. در این خلال، میان من و امیر عزتی مختصر کدورتی حاصل و موضوع ترجمه منتفی شد.
روزی از فیلم‌خانه برمی‌گشتم که مصطفی زمانی نیا از من خواست تا گپی بزنیم. پیشنهاد کرد کتابی کار کنم دربارۀ سینما که نشر سیامک به چاپ برساند. گفتم نوشتن زمان بر است، اما می‌توانم ترجمه‌ای را که از سال قبل نیمه کاره مانده، تمام کنم. قرار داد بسته و رفاقت من و مصطفی زمانی نیا آغاز شد.
امیدوارم تمام نویسندگان و مترجمان شانس همکاری با ناشری چون زمانی نیا را بیابند. بی‌شک شریفترین انسانی است که شناخته‌ام.
چند سال پیش اما، مصطفی از بس که آزار دید و از بس که به خانه‌اش ریختند و از بس که مادر داغدارش را آزردند و از بس که مجبور شد کتاب‌هایی را که جواز پخش نگرفتند خمیر کند، گریزی نیافت جز بستن انتشاراتی‌اش. انتشاراتی که به یاد برادرش-که در جنگ نکبت بار  هشت ساله با عراق شهید شد- نامش را «سیامک» نهاده بود.
به قول علی حاتمی از زبان کمال الملک فیلمش:«هنر دراین ملک همیشه آلوده است، از حافظ تا من ».
حالا بیش از دو دهه از چاپ کتاب «چهره به چهره» می‌گذرد و باز گذار پوست به دباغ خانه افتاده! امیر عزتی پس از تبعید نه چندان خود خواسته‌اش، با همتی بی نظیر که ریشه در عشق غریبش به کتاب و فرهنگ دارد، به کاری کارستان دست زده و گنجینه‌ای فراهم آورده که موظفت می‌کند به ادای احترام. 
کوردلان بی خرد حکومتی، زمانی که کتاب‌فروشی و انتشاراتش را از او گرفتند، گمان کردند با ایجاد سرخوردگی، ‌می‌توانند عشق به کتاب و فرهنگ را در او نابود کنند و امید داشتند که او دیگر نتواند منابع دانش را در اختیار دیگران قرار دهد! چه خام خیالی!
امیر عزتی چون ققنوس برخواست و با سخاوتمندی، این بار کتاب‌خانه‌ای معظم‌تر فراهم آورد که هم در دسترس‌تر است و هم رایگان؛ به نام «باشگاه ادبیات» که گنجی است بایسته.
او اکنون با لطف همیشگی‌اش ترجمه «چهره به چهره» را نیز به این کتابخانه افزوده است که برای من باعث افتخار است.
این ترجمه با بضاعت بیست و چند سالگی من همین است که می‌بینید. بسیاری جملات را دلم می‌خواست دوباره ترجمه می‌کردم و برای برخی اصطلاحات را معادل دقیق‌تری می‌یافتم. اما این کتاب به همین شکلی که هست، برای من عزیز است چرا که حکایت دارد از روزگار رفته؛ از دایی بزرگوارم که ترجمه به او ‌تقدیم شده و ازروزهای خوشی که با او و همسر نازنینش سپری شد. و یادآور روزگاری است که در انتشاراتی امیر عزتی نطفۀ این ترجمه شد. من هم اگر مدعی‌ام  که مترجم بهتری شده‌ام، می توانم برای اثباتش کتابی دیگری برای ترجمه به دست بگیرم. بنابر این نیازی به باز ترجمۀ این کتاب نمی‌بینم.
معلم‌ من-خسرو دهقان- همین دیروز برایم نوشت که نوستالژی نباید بیمارگونه شود، نمی‌دانم اگر این مقدمه را بخواند بیمارگونه می‌یابدش یا نه.
اما در این لحظه ترجیح دادم به جای تحلیلی بر «چهره به چهره»  اینگمار برگمان( که روزی خواهم نوشت) از بانیان این ترجمه یاد کنم و بهانه‌ای بیابیم برای تشکر از « موج نو» برای رقم زدن آن همه خاطرات و تجربیات خوش، از مصطفی زمانی نیا برای شرافتش، از امیر عزتی برای پایمردی‌اش و هر روز غنی‌تر کردن کتابخانۀ دیجیتالی‌اش و باز این همه را بهانه کنم تا از همه کسانی که این  سال‌ها از «باشگاه ادبیات» بهره برده‌اند، بخواهم که از این  پدیده و از امیر عزتی حمایت کنند.
امیر سخاوتمند است ولی ما هم موظفیم دین خود را به «باشگاه ادبیات» ادا کنیم.
مهشید زمانی، بهار ۱۳۹۸

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “چهره به چهره”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *