جُنگها و گاهنامههای آلترناتیو پیش از انقلاب
ناصر رحمانی نژاد
در طول نیم قرن نظام سلطنتی پهلویها، پدر و پسر، آزادی بیان در اشکال مختلف آن سرکوب میشد و در نتیجه انتشار افکار و اندیشههای پیشرو و نشر دانش و علم، با همهی ادعاهایی که پدر و پسر دربارهی مدرنیته و دروازههای تمدن بزرگ داشتند، تقریباً غیرممکن و در بسیاری موارد دشوار و همراه با خطر بود. در دورهی هر دو پهلویها انتشار آثار تئوریک و پژوهشی، به ویژه آثار مارکسیستی اساساً ممنوع بود و کتابها و نشریاتی که تا مقطع انحلال حزب توده در سال ۱۳۲۷ از طرف حزب توده و یا ناشران پیشرو و عناصر مترقی انتشار یافته بودند، جمع آوری شده و سوزانده شده بودند. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با دستگیریهای وسیع اعضای حزب توده و سازمان نظامی این حزب و هر فردی که پیشینهی ترقیخواهی داشت، و هجوم به خانههای این افراد و بنگاههای انتشاراتی پیشرو، باز هم کتابها و نشریات آنها به دست مأموران پلیس و سانسورچیان ضبط شده و از بین برده شدند. این کتابها و نشریات، چه آنها که دربارهی سیاست یا مسایل تئوریک بودند و چه دربارهی ادبیات و هنر، به عنوان کتابهای ضاله انگ میخوردند و دیگر اجازهی انتشار پیدا نمیکردند.
با شدت گرفتن سانسور و خفقان پلیسی، انواع فشارها و محدودیتهای بیشتری در عرصهی انتشار کتاب، نشریات، روزنامهها و مجلات اعمال شد. به طور مثال، صدور امتیاز هر نوع نشریهی تازهای، اعم از روزنامه یا مجله به تدریج دشوار و دشوارتر میشد، و از سال ۱۳۳۵ با تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، پیشینه و زندگی متقاضیان امتیاز نشریه از طرف ساواک به دقت بررسی و شناسایی شده و باید از صافی امنیتی میگذشت و معمولاً امتیاز انتشار روزنامه و مجلات جدید صادر نمیشد. این وضعیت کم و بیش با همین شدت، تا اواخر رژیم پهلوی ادامه پیدا کرد.
اما از اوایل دههی ۴۰ اوضاع به نحوی و به تدریج دچار تغییراتی گردید. خفقان سیاسی و اجتماعی پس از کودتای ۲۸ مرداد که از اواخر دههی ۳۰ و اوایل دههی ۴۰ منجر به دامن زدن تدریجی نارضاییهای عمومی شده بود، همراه با اعتراضات روشنفکران و نویسندگان به سانسور بی رویه، اعتراضات دانشجویی و کارگری و فضای ملتهب اجتماعی از یک سو، و فشار دولت دموکرات جان اف کندی به شاه برای برخی اصلاحات از سوی دیگر، رژیم را ناگزیر ساخت تا در حوزههای محدودی برخی ملاحظات را رعایت کند. از جملهی این ملاحظات یکی انتشار نشریات و جُنگهایی غیررسمی یا شاید بتوان گفت آلترناتیو بود که با استفاده از روزنههایی به ظاهر قانونی، اینجا و آنجا آغاز به انتشار کردند. این نشریات هر یک بنا به امکاناتی که میتوانستند فراهم کنند، مانند استفاده از امتیاز یک روزنامهی رسمی، یا به عنوان نشریه یا بولتن داخلی یک کانون یا صنف مانند کانون وکلا یا معلمان یا دانشجویان یا فرهنگیان و غیره، و یا بدون این قبیل تکیهگاهها تحت عنوان جُنگهای ادبی و فرهنگی آغاز به انتشار کردند. البته مشکلات متعددی وجود داشت که مانع انتشار منظم این قبیل نشریات میشد؛ مانند مسألهی مالی، پخش و توزیع، عدم برگشت پول فروش، نداشتن یک منبع مالی مستمر، و البته، سانسور.
این اقدام باتوجه به شرایط خفقان و سانسور آن دوره، نوعی دور زدن سانسور، و در واقع نوعی مقاومت، نوعی مبارزه و نه گفتن به دستگاه سانسور بود از طرف نیروی جوان تازه به میدان آمدهای که کوشش داشت برای خود در جامعه جایی باز کند. در این گونه جُنگها و نشریات کوشش میشد که ادبیات اپوزیسیون، یعنی آن دسته از آثاری که در حوزهی ادبیات، هنر و فرهنگ رایج به رسمیت شناخته نشده و یا به علت عدم شهرت به اصطلاح «اعتبار» ادبی پیدا نکرده بودند، انتشار داده شود.
روال کنترل این نوع نشریات که به طور کلی به آنها جُنگ گفته میشد، برخلاف مجلات و روزنامههای رسمی که از طرف ادارهی آگاهی شهربانی و پس از تأسیس وزارت اطلاعات از طرف این وزارتخانه کنترل میشدند، در اواسط دههی ۴۰ دچار تغییراتی شد. به این صورت که در پی اعتراضاتی که طی سالها از طرف نویسندگان، مترجمان و ناشران به سانسور می شد، دولت تصمیم گرفت تا روش گذشته را تغییر داده و روش دیگری اتخاذ کند. دولت این تغییر را به عنوان نوعی اصلاح و تخفیف سانسور تبلیغ میکرد، در حالی که خیلی زود در عمل نشان داده شد که چه روش موذیانهای به کار برده شده بود تا سانسور را قانونی، بوروکراتیزه، تشدید، و پنهان کنند.
روش جدید سانسور به این صورت تغییر داده شد که برخلاف گذشته که متن خطی یا تایپی کتابها پیش از حروفچینی مورد بازبینی قرار می گرفت و پس از سانسور مواردی که مورد ایراد سانسورچیان بود برای حروفچنیی به چاپخانه سپرده میشد، در روش جدید ادعا میشد که به بازبینی متن نیازی نیست، ناشرین می توانند کتابهای خود را مستقیماً به چاپخانه بسپرند و آن را به چاپ برسانند، اما لازم است پس از چاپ کتاب و پیش از صحافی، دونسخه از کتاب را برای ثبت عنوان و مشخصات کتاب به کتابخانهی ملی ارایه داده تا شمارهی ثبت دریافت کرده و آن شماره را در صفحهی اول یا صفحهی شناسنامهی کتاب به چاپ برسانند. اما آنچه که به صراحت گفته نمیشد این بود که در فاصلهی سپردن کتاب به کتابخانهی ملی تا دریافت شمارهی ثبت، کتاب در واقع در ادارهی نگارش وزارت فرهنگ و هنر در دست سانسورچیان متخصص بود تا واژهها، عبارات، اشارات، کنایات، مثالها و اصطلاحات مشکوک کشف و رمزگشایی شده و چاپ کتاب را مشروط به حذف آن موارد کنند، و این حذف کردنها گاه صفحاتی بی شمار در جای جای کتاب را شامل میشدند!
کتابخانهی ملی، در واقع، به عنوان یک نهاد موجه فرهنگی و با بهانهای موجه تحت عنوان ثبت و حفظ مشخصات آثار قلمی ایرانی، دستگاه سانسور را پنهان میکرد. تمام آثار ارایه شده از طرف ناشرین، از طریق کتابخانهی ملی به ادارهی نگارش وزارت فرهنگ و هنر ارسال میشد تا سانسورچیان متخصص و محترم آنها را از صافی خود گذرانده تا اجازهی انتشار پیدا کنند. این بازی اما مانند قمار پوکرِ باز، آشکارتر از آن بود که بتوان پنهان کرد. هر دو طرف این بازی، یا در واقع هر سه طرف این بازی، یعنی ناشر، کتابخانهی ملی و ادارهی نگارش واقف بودند که داستان چیست و آن را به عنوان قاعدهی بازی پذیرفته بودند و با هم نوعی «همزیستی مسالمتآمیز» داشتند. چون، فرضاً اگر به دلیلی برخی اشکالات در مقالهای در این یا آن جُنگ یا کتاب وجود داشت که مانع از صدور «شمارهی ثبت» برای آن میشد، ناشران تلاش میکردند که به نحوی با رئیس ادارهی نگارش که پاسخگوی این رابطه بود – چون سانسورچیان بخش پنهان ماجرا بودند – وارد گفت و گو شده و به نحوی به توافق رسیده و جُنگ یا نشریه و یا کتاب، هر چه کمتر آسیب دیده و دچار تغییرات شود. زیرا این تغییرات به معنی تغییر دادن جمله، کلمه، عبارت، پاراگراف، صفحه و گاه حتا صفحاتی از آن نشریه میشد، در واقع تجدید چاپ فرمهایی که این تغییرات باید در آنها صورت میگرفت؛ و این امر یعنی زیان مالی، بالا رفتن هزینهی جُنگ یا کتاب، عقب افتادن انتشار آن و خلاصه به دردِ سر جدی دچار شدن بود.
تا پیش از دایر شدن ادارهی نگارش، کنترل این قبیل نشریات، که البته بسیار محدود بود، توسط ادارهی آگاهی شهربانی، وعمدتاً توسط محرمعلی خان، سانسورچی معروف با سرکشی به چاپخانهها و کنترل هر چه که زیر چاپ بود، صورت میگرفت. به طور مثال، من به خاطر دارم در سال ۱۳۴۱، یک هفتگی ادبی و هنری به نام «پیغام امروز هفتگی» که به اعتبار امتیاز روزنامهی پیغام امروز و به سفارش زندهیاد رضا مرزبان که سردبیر روزنامه بود، توسط یکی از دوستان من و با پول او انتشار مییافت. من به همراه این دوست، هر دو کارهای فنی و تماس با نویسندگان و مترجمان و گرفتن مطالب را انجام میدادیم. این هفتگی در مجموع شش یا هفت شماره انتشار یافت، اما در طول این شش-هفت شماره، محرمعلی خان سه بار آن را توقیف کرد. و هر بار با میانجیگری رضا مرزبان و قول به رعایت ضوابط سانسور محرمعلی خانی، انتشار آن دوباره از سر گرفته شد. سرانجام، دکتر عظیمی که صاحب امتیاز پیغام امروز بود، برای پیشگیری از مشکلات بیشتر و احتمالاً قطع انتشار روزنامه و یا لغو امتیاز آن، مانع ادامهی انتشار «پیغام امروز هفتگی» شد.
در اواخر دههی ۴۰ ما شاهد تعداد قابل توجهی از این نوع جنگها و نشریات در قطع روزنامه به رسم هفتگی، و در قطع مجلهی ماهانه، فصلنامه، گاه سالانه و عموماً گهگاهی یا گاهنامه هستیم که عمدتاً توسط روشنفکران چپ و یا ترقیخواه انتشار مییابند. در پایان این مطلب چند نمونه از این قبیل نشریات و جُنگها را، تا آنجا که من به خاطر دارم، نام میبریم.
مسئولین این جنگها و نشریات با آگاهی به دشواریهای کار و با همهی صدمات و خطرات احتمالی آن، به هیچ چیز جز به نشر فرهنگ، اندیشه و ادبیات و هنر پیشرو اهمیت نمیدادند. هدف آنها انتشار افکار و اندیشهی مترقی و عمدتاً چپ، و مقاومت و ایستادگی در برابر سانسور و در نتیجه ایجاد فضایی برای تنفس آزاد و تشویق نیروهای پیشرو جامعهی روشنفکری و دانشجویی برای تقویت نیروی مقاومت اجتماعی وسیعتر بود.
انتشار این جُنگها و نشریات در آن سالها، با وجود موانع بیشماری که مانع از انتشار منظم و پیوسته آنها میشد، اما با توجه به تعداد آنها و تنوع مقالات آنها در عرصهی تئوری ادبی و هنری، داستان کوتاه، شعر و نقد و مطالب پژوهشی و تحلیل سیاسی، بدون تردید تأثیر خود را در روشنگری بخشهایی از جامعه و شکلگیری و تقویت نیروی اپوزیسیون داشته است.
در آن سالها من نیز در کنار فعالیت تئاتری خود سعی میکردم که عرصهی فعالیت خود را گستردهتر و مؤثرتر کنم. به همین منظور، از امکانی که به عنوان دبیر انتشارات روز در اختیار داشتم استفاده کرده و اقدام به انتشار جُنگی کردم که بر تئاتر و ادبیات پیشرو متمرکز بود. قصد من آن بود که این جُنگ عنوان ثابت و معینی داشته باشد و در حالی که امتیاز رسمی نداشت، اما بتواند با نامی ثابت، به صورت ماهانه و منظم انتشار یابد. زیرا معتقد بودم که موفقیت این گونه جُنگها و نشریات در انتشار مستمر و منظم آنهاست. و از آنجا که مدیر انتشارات روز، مهندس کاظم قبادی، خود فردی پیشرو و پشتیبان آن پروژه بود، تأمین هزینههای ماهانهی چنین نشریهای بیمه شده بود. و این یکی از مسایل مهم این گونه نشریات بود. زیرا یکی از مشکلات چنین نشریات و جُنگهایی مسألهی مالی بود و به همین دلیل انتشار منظم آنها ممکن نبود و اغلب پس از مدتی از انتشار باز میماندند.
اما در همان اولین شماره، پس از سپردن آن به کتابخانهی ملی، با مشکل روبرو شد. به این ترتیب که رئیس ادارهی نگارش، ایرج زندپور، به دلیل عنوان جُنگ به نام «کتاب روز»، و مشخصات دیگر آن از جمله تاریخ ماه و سال انتشار و شمارهی پیاپی، که آن را همسان با مشخصات یک مجلهی رسمی نشان میداد، آن را به بخش مطبوعات وزارت اطلاعات احاله کرده بود. من به ناچار با رئیس ادارهی نگارش وارد بحث شدم و با این استدلال که به جنگها و نشریات مشابهی که در همان اداره پذیرفته شده و اجازهی انتشار داده میشد، ارزیابی او را متناقض با سابقه و عملکرد جاری آنها میشناختم. سرانجام پس از بحث و جدل بسیار، قراری مشروط بر این امر گذاشته شد که در صورت استفاده از این عنوان برای اولین و آخرین بار، اجازهی انتشار «کتاب روز» صادر شود. پس از آن، هر شماره از آن جُنگ نام همان ماهی را میگرفت که منتشر میشد؛ مانند «کتاب آبان» و «کتاب اردیبهشت». «کتاب اردیبهشت» تقریباً دو یا سه هفته پس از توزیع از کتابفروشیها جمع آوری شد، و پس از آن دیگر منتشر نگردید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.