باشگاه ادبیات
کتاب جمعهها
کتاب های رایگان
چند گفتار درباره گویشهای ایران و جز آن
رایگانواژههای محلی ایرانی در لغت فرس اسدی و برهان قاطع، یادداشتی دربارۀ زبان رازی و تهرانی، بادهای گیلان، یادداشتی دربارۀ الفبای روسی، یک شعر روستایی از اوستا، ریشۀ واژۀ کراوات
چند گفتار دربارۀ گویشهای ایران و جز آن
رایگانیک سند تاریخی از گویش آذری تبریز، متن آذری نقل از رسالۀ روحی انارجانی، فهلویات و نیریزیات، یادداشتی دربارۀ آرامگاه زردست در بلخ
نشر باشگاه ادبیات
اگر بسوزیم
رایگاندهه اعتراضات تودهای و انقلابهای گمشده
«اگر بسوزیم» دومین کتاب وینسنت بوینز است که به فارسی ترجمه شده، این کتاب روزنامهنگارانه مرور سریعی بر تعداد زیادی را جنبشهای اجتماعی بین سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۹ انجام میدهد و میپرسد اگر «الشعب یرید اسقاط النظام» شعاری که مردم در میدان تحریر قاهره میدادند و میگفتند که خواهان سقوط نظام هستند، چرا در این دهه هیچ انقلابی اتفاق نیافتاد؟! و مهمتر از آن، اگر انقلاب نشد، پس چه اتفاقی افتاد؟
در سالگرد خیزش ژینا، و داغ تا همیشه تازه خون بچههای ایران، کتاب «اگر بسوزیم» فرصتی برای تماشای خودمان در آینه دیگران فراهم میکند، کاری که انسان ایرانی به واسطه جغرافیا و خلق خوی خود بسیار کم به آن تن میدهد
«اگر بسوزیم» رایگان منتشر شده است، و رایگان توزیع میشود، اگر مایل به حمایت از مترجم بودید میتوانید مبلغ دلخواهی را به شماره کارت ۵۰۲۲۲۹۱۰۴۴۱۰۱۷۱۳ واریز کنید.
نشریات
صدف
رایگانصاحب امتیاز: احمد عظیمی زوارهای
زیرنظر هیئت نویسندگان
شمارۀ 1 مهر 1336
شمارۀ 2 آبان 1336
شمارۀ 3 آذر 1336
شمارۀ 4 دی 1336
شمارۀ 5 بهمن 1336
شمارۀ 6 اول فروردین 1337
شمارۀ 7 اردیبهشت 1337
شمارۀ 8 خرداد 1337
شمارۀ 9 مرداد 1337
شمارۀ 10 شهریور 1337
شمارۀ 11 مهر 1337
شمارۀ 12 اسفند 1337
مجلۀ ماهانۀ ادبی و هنری و انتقادی «صدف»، از نشریات خواندنی و بهترین ماهنامۀ دهۀ سی، با همکاری گروهی از بهترین نویسندگان و شاعران و مترجمان منتشر شده است. این نشریه با نشریههای مشابه آن سالها تفاوت اساسی دارد؛ برای اینکه میخواهد جنبۀ انتقادی سالمی داشته باشد و سعی میکند «ذوق نقد آثار ادبی و هنری را … پرورش دهد».
در بخشی از سرمقالۀ نخستین شمارۀ «صدف» تحت عنوان «آغاز» آمده است:
«… صدف بیآنکه در حدود ننگ یک مکتب معین هنری یا فلسفی مقید باشد، یا آنکه بخواهد با خوشبینی دربست سادهلوحانه خود را فریب دهد، به مقام و مسئولیت انسانی ایمان دارد و همواره از ارزشهای مثبت زندگی دفاع خواهد کرد.
صدف به میراث گرانبهای ادبیات فارسی احترام میگذارد و بدان سرفراز است و میکوشد که در هر شماره نمونههای جالبی از شعر و نثر گذشتۀ ایران را بیاورد؛ ولی وظیفۀ زنده و اساسی خود را در آن میداند که میدان وسیعی برای تجلّی ذوق گویندگان و نویسندگان معاصر ایران باز گذارد و به نیروهای تازهای که سربرمیآوردند فرصت جلوهگری دهد …»
و در ادامۀ سر مقاله میخوانیم که «صدف» به «تحلیل آثار و اعصار مختلف ادبی و نقد حال شاعران و نویسندگان ایران»، نمونههایی از ادبیات بیگانه، «اصول نقد ادبی»، «مسایل فلسفی و علمی و تربیتی و روانی»، «دفاع از زبان فارسی» و … خواهد پرداخت.
نخستین مقالۀ شمارۀ اول «صدف» تحت عنوان «زبان فارسی را دریابیم» به قلم محمدجعفر محجوب است. نویسنده در این مقاله از «آشفتگی در نوشتن» سخن به میان میآورد و نمونههایی از نثر روزنامهای، نامههای اداری، آگهیها و … ارایه میدهد و مقالهاش را با این سطرها به پایان میبرد: « … باید کوششی عظیم در تمام جهات برای نجات این زبان کهنسال و پر افتخار آغاز شود. نخستین گام این جنبش آموختن زبان فارسی در مدارس به نوباوگان کشورست. باید این مقصود با دلسوزی و صمیمیتی هر چه تمامتر دنبال شود و فضلای کشور برای پرداختن دستور زبان و معرفی شاهکارهای نظم و نثر آن همت کنند و از طرق مختلف مظاهر گوناگون ذوق و ادب زبان دری را به مردم بشناسانند.
در صورت توفیق یافتن این جهاد مقدس، سایر عواملی که در تخریب بنای این زبان شیرین و دلپذیر میکوشند کاری از پیش نمیبرند. زر ناسرۀ زبانسازان و لغتتراشان و پیرایهبندان بر محک ذوق سلیم و پروردۀ اهل زبان خواهد خورد و برای صاحبان آن سیاهرویی به بار خواهد آورد و فارسیزبان احتیاج نخواهد داشت زبان شیرین سعدی و حافظ را از روی تحقیقات اروپائیان بیاموزند و برای تعلیم زبان مادری خویش نیز مستشار خارجی به کار بگمارند.»
داستان «شب دریا» از عبدالرحیم احمدی، شعری از سیاوش کسرایی، «پیدایش و زوال رمان» از سیروس پرهام، «زیر سقف آسمان» از م. ا. بهآذین، «نظر اجمالی به ادبیات آغاز قرن بیستم و درهم ریختن مکتبها» از کتاب «مکتبهای ادبی»، شعری از دکتر ابوالحسن علیآبادی، «بحثی دربارۀ شناسایی» از ا. ح. آریانپور و … نقد کتابهای «تراژدی افشین»، «ناکامی جاودانه» و «فرهنگ کسروی» از دیگر مطالب این شماره است.
شمارۀ دوم با سرمقالهای تحت عنوان «زندگی! زندگی!» آغاز میشود.
در بخشی از این مقاله آمده است: « … شاعران و نویسندگان جوان ما، – خاصه آنان که مایه و استعداد بیشتری دارند، – در راهی میروند که به تضعیف نیروهای زندگی کشیده میشود. قلندران اطوکشیده و آراستۀ ما دانسته و ندانسته، به ابتکار خود یا از سر تقلید، تخم نومیدی میکارند، و در نخستین مرحله، آن مایه زندگی را که در خود آنان برای آفریدن ارزشهای معنوی ضرور است از پای درمیآورند. در آثارشان بخارات می و دود و تریاک و خستگی همآغوشیهای هرزه و پشیمانی گناه کرده یا نکرده فضایی تیره و آلوده به وجود میآورد. مرگ و سایهاش به هر بهانهای در اشعار و آثارشان سرک میکشد. غمی بیهوده و تیره و یکنواخت پیش چشم گسترده میشود، که در بهترین نمونههای شعر و نثر کنونی حتی صیقل الفاظ خوشتراش نمیتواند رنگی و جلایی بدان ببخشد. شادی نیست. رنج زنده و زاینده نیست. یا صلای مستی و فراموشی است، و یا دریغ و آه تنهایی. بدین سان، تصویری که هنر امروزۀ ما از ایرانی میدهد. غالباً جز موجودی سرگشته و تنها و مرگاندیش چیزی نیست. و این دروغ است …» و پایانبخش مقاله این سطرهاست: « … هنرمند امروزی باید آن سخن شوق را که از او انتظار دارند، آن سخنی را که میتواند کارمایۀ تحولات بزرگ گردد، بر زبان آورد. این وظیفۀ اوست. هنرمند در رنج و شادی ملت خود زنده و بزرگ است، نه در احساس تنگ خویش. و اگر هم گاه یک احساس فردی قبول عام یافته به علت زندگی سرشاری بوده است که از آن میتراویده و میتوانسته است زندگیهای عادی بیشماری را دربر بگیرد و توجیه کند. و این خود سِرّ دوام و بقای اثر هنری است.
باید از خود به در آمد، باید رو به زندگی داشت، – رو به زندگی!»
از دیگر مطالب این شماره شعرهایی از سیاوش کسرایی، هاشم جاوید؛ «طوفان نوح – ورجمکرد – ارم ذات المعاد» از محمدجعفر محجوب، داستانی از م. ا. بهآذین، «دربارۀ سبک» از بوفن ترجمۀ محمدجعفر محجوب، «شعر و شاعر» از فریدون رهنما، چند ترانۀ مازندرانی، «نگاهی به سینمای ایران» از ی. فارغ، «کنجکاویهای فلسفی» از فردریک نیچه، «زندگی ننه پارکر» از کاترین مانسفیلد ترجمۀ سیروس پرهام، «منشأ هنرها» از ا.ح. آریانپور و … نقد کتابهای «دو قرن سکوت» و «سفرنامۀ گالیور» را میتوان نام برد.
در سرمقالۀ شماره سوم تحت عنوان «درد کار» از رکورد و خمودی که تمام شئون اجتماعی را فراگرفته سخن به میان آمده است. در بخشی از این مقاله میخوانیم: « … هرگاه از جوانان ما علت بیرغبتی آنان را به کار و کوشش جویا شوید، قیافهای حق به جانب به خود میگیرند و فصلی مشبع از ناسپاسی خریداران کالای فضل و هنر تقریر میکنند، نبودن «قدردان» را بهانه میکنند و این خریداران را شایستۀ عرضه کردن گوهر خویش نمیشمارند.
این معاذیر دلپذیر، نقابهای زرینی است که برروی تنبلی و افسردگی خویش مینهند وگرنه دلی را که آتش شوق گرم کرد، هرگز در انتظار آن نیست که هر جا رود قدر بیند و در صدر نشیند و نیایش و ستایش شنود …» و پس از ارایۀ نمونههایی از قدرناشناسی حکام و شاهان و مردم نسبت به علماء و دانشمندان و هنرمندان، آمده است: «…تردیدی نیست که در سر راه بروز استعدادهای نهفتۀ جوانان ما موانع و مشکلات فراوان وجود دارد. امّا باید در برابر این مشکلات زانو زد و از ادامۀ راه ترقی و تعالی چشم پوشید؟ یا باید آنها را به نیروی عزم و اراده از میان برداشت و پیروز شد؟
خوشبختانه در کشور ما به قدری کارهای ناکرده و راههای نپیموده فراوان است که هرکس، با اندک فعالیت و کوششی میتواند از اقران خویش ممتاز گردد و اگر این خالی بودن زمینه را با استعداد درخشانی که جوانان ما در شئون مختلف زندگی اجتماعی از خود ظاهر ساختهاند، در نظر بگیریم، بهتر به سهولت کار پی میبریم.
تنها مشکلی که هست دریدن پردههای سیاه یأس و نومیدی است. برای توفیق یافتن در کار، باید خود را با شعلۀ فروزان شوق گرم کرد و بی انتظار دریافت پاداش و رسیدن کمکی راه را تا آخر پیمود. در این صورت فرشتۀ اقبال – بی آنکه چشم به راهش باشیم – به ما روی میکند و شاهد مقصود آغوش میگشاید.»
روشن است که بخشی از یأس و نومیدی حاکم در آن سالها و سالهای بعد، از حوادث و رویدادهای سیاسی، به ویژه کودتای 1332، ناشی میشود که بازتاب آن در آثار هنری نیز به چشم میخورد.
داستانهایی از امیر پایور، قدس ایران ناظمی، حمید آذرک، «هنر گفتن و نوشتن» از عبدالرحیم احمدی، «زن» (از افسانههای هندی) ترجمۀ مهدی ثریا؛ شعرهایی از ا. بامداد، نادر نادرپور، ژاک پرهور؛ «نشانه» از م. ا. بهآذین، دو ترانۀ کرمانشاهی، «مولوی و شمس تبریزی» از محمدجعفر محجوب، «نامهای از داستایوسکی»، «منظومۀ مروارید» (از اشعار ژاپنی)، بخش دوم «منشاء هنرها» و … نقد کتابهای «مکبث»، «در بسته»، «کلیات شمس یا دیوان کبیر» و «تاریخ علم» از دیگر مطالب این شماره است.
شعر «برای تو دلدارم» از ژاک پرهور به ترجمۀ ابوالحسن نجفی را از این شماره نقل میکنیم:
به بازار پرندهفروشان رفتم
و پرندگانی خریدم
برای تو
دلدارم
به بازار گلفروشان رفتم
و گلهایی خریدم
برای تو
دلدارم
به بازار آهنفروشان رفتم
و زنجیرهایی خریدم
زنجیرهای سنگین
برای تو دلدارم
پس به بازار بردهفروشان رفتم
و ترا جستم
امّا نیافتم
دلدارم.
انتشار شمارۀ چهارم مصادف میشود با درگذشت ابوالحسن صبا؛ از این رو به جای سرمقاله، یادداشت کوتاهی و تصویری از استاد صبا در صفحۀ اول مجله به چاپ میرسد.
نخستین مقالۀ این شماره «آتش» از استاد پورداود است.
از دیگر مطالب این شماره «ریشه در خویش» شعری از م. آزاد در ستایش نیما، «3 ساعت و 22 دقیقه به صبح …» داستانی از ا. بامداد، چند رباعی از نیما یوشیج، «فرویدیسم» (تشریح و انتقاد آن) از ا. ح. آریانپور، که قسمت اول آن در این شماره و قسمت دوم در شمارۀ بعد به چاپ رسیده است، دو شعر از راینر ماریا ریلکه ترجمۀ دکتر طوسی حائری، چند دوبیتی از سیاوش کسرایی، فصلی از داستان «خانوادۀ امینزادگان» از م. ا. بهآذین، دو ترانۀ سوادکوهی، «سیمای قهرمان در داستانهای عامیانه» از دکتر سیروس پرهام، «نظر اجمالی به سیر عشق در شعر فارسی» از محمدجعفر محجوب، شعری از ایرج علیآبادی، «نامۀ شاه عباس به شاهزاده دانیال دربارۀ فتح آذربایجان» از دکتر عبدالحسین نوایی، فصلی از کتاب «رؤیاهای یک اسیر» نوشتۀ هورست بینک ترجمۀ کیکاوس جهانداری و … نقد کتابهای «دیوان حکیم قاآنی شیرازی»، «نود و سه» و «یک دو سه … بی نهایت» را میتوان نام برد.
در سرمقالۀ شمارۀ پنجم از نومیدی و بدبینی حاکم بر شعر و نثر معاصر سخن به میان آمده است: «در شعر و نثر کنونی ایران، خاصه آنچه نو نامیده میشود، گذشته از پیچیدگی و ابهام مضامین و تصاویر، آنچه بیشتر به چشم میآید رنگ تیره و نومیدوار آن است. در این باره برخی به زمینۀ بدبینی خاص ادبیات ما – صرف نظر از یکی دو قرن آغاز آن – تکیه میکنند. میگویند که ما با شیرۀ فرهنگ هزار سالۀ این آب و خاک، که اساساً بدبینانه است، پرورده شدهایم و نمیتوانیم تأثیر سخنان امثال سنایی و خیام و مولوی و سعدی و حافظ و دیگران را از صفحۀ ضمیر خود بزدائیم، و خواه ناخواه آفریدههای ذهن ما همان تلخی و همان نومیدی را، منتها با شیوهها و رنگهای واقعیت امروزی، باز پس میدهد …» نویسنده پس از اشاره به «سرگشتگی» و «بیثباتی» انسان امروز و اینکه مقیاس را نباید زندگی و شخصیت «فرد» بگیریم، که «زندگی فرد به هر صورت یک فاجعه است»، بر این عقیده است که «آنچه مسلم است تا شناخت هر چه دقیقتر جهان، تا فرمانروایی تقریبا مطلق انسان بر طبیعت» بشر باید راه زندگی عملی را دنبال کند و «در همین راه است که سرنوشت نهایی – هر چه باشد – تحقق میپذیرد. و برای هر فرد بزرگترین انگیزۀ کوشش و بهترین مایۀ امیدواری در آن میتواند باشد که به سهم خویش عامل تحقق چنین سرنوشتی گردد. آن وقت میتوان فاجعۀ زندگی خود را در بوتۀ پیروزی انسان گداخت. آن وقت میتوان در فردای بشریت زنده بود و عمر جاودان یافت …»
صفحاتی از شمارۀ پنجم اختصاص دارد به استاد صبا: «شخصیت استاد صبا» نوشتۀ فریدون رهنما، «یادداشتهایی از صبا»، و«خاندان صبا» نوشتۀ محمدجعفر محجوب.
فریدون رهنما مینویسد:
«… او را از پا درآوردند. درین باره شکی نباید کرد. نه فلان شخص بخصوص، همه، همۀ آنها که میخواستند و نتوانستند و آنها که میتوانستند و نخواستند. هر هنرمندی که زود، خیلی زودتر از معمول، میمیرد، همهمان مسئول مرگش هستیم. این بسیار ساده است که تقصیر را گردن این و آن بگذاریم و آسوده خاطر بیارمیم. امّا، عدهیی بیشتر مسئولیت داشتند. او را میشد باز هم زنده نگهداشت. میشد او را، بیش از اینها، پرورانید، بزرگ کرد و گسترش داد.»
نوحهخوانی، تا آنجا که مثبت نباشد، آسانترین راه به خواب کردن وجدان است. او مردی بود که بیش از اینها میتوانست اوج بگیرد. نشو و نما کند و چیزهای نوتری برایمان کشف کند. از بهترین استادان موسیقی کلاسیک ایران بود و میتوانست راههای حل نوی برای گسترش این موسیقی و درآمیختن آن با موسیقی کلاسیک باختر بیابد. با بیدادیها، بیمهریها، نفهمیها او را از پا درآوردند …»
شعرهایی از سیاوش کسرایی، دکتر نورانی وصال؛ «شب یادبود نیاکان» از آدام میّسکهویچ ترجمۀ دکتر سیروس پرهام، «سرگذشت» از عبدالرحیم احمدی، «چند بیت کردی»، «بزی» داستانی از ا. گل آرا، «بوسۀ کویر» از م. ا. بهآذین، «کار رؤیا» از هانری برگسون ترجمۀ ابوالحسن نجفی، «همانندی افسانههای پهلوانی ایران و چین» ترجمۀ فریدون بدرهای و … نقد کتابهای «داستانهای شاهنامه»، «تراژدی افشین» و «دربارۀ کتاب جنگل» از دیگر مطالب این شماره است.
شمارۀ ششم با شعر «آرزوی بهار» سیاوش کسرایی آغاز میشود.
از دیگر مطالب این شماره، «اسرار کامرانی» از روژه ایکور ترجمۀ ابوالحسن نجفی، شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، صهبا مقداری و … «قصیدۀ لامیه» از امرؤالقیس ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، «خانۀ شوهر» (فصلی از داستان «خانوادۀ امینزادگان») نوشتۀ م. ا. بهآذین، «یک سخن در بارۀ آثاری که نیما یوشیج به شیوۀ قدما سروده است» از م. امید، «قاصدها» نمایشنامۀ تکپردهای از گوهر مراد، «ترانههای ساروی»، «نامۀ ریلکه به رودن» ترجمۀ کیکاوس جهانداری، «سرگذشت دردناک ایبسن»، که چهار شماره ادامه مییابد، از ا. ح. آریانپور، «مرگ و مهر» از م. کیانوش، «کتابی که نوشته نشد» از دومینیک اربان ترجمۀ عبدالرحیم احمدی، «فلسفه و رمان» از آلبر کامو ترجمۀ م. ا. ب و … نقد کتابهای «نوازندۀ نابینا»، «هلن کلر»، «امیدهای نو» و «در بارۀ کلیله و دمنه» و … را میتوان نام برد.
سرمقالۀ شمارۀ هفتم تحت عنوان «شکوفههای کبود» به قلم م. ا. بهآذین، به بهانۀ انتشار مجموعههای شعر «آوا» از سیاوش کسرایی، «شعر انگور» از نادر نادرپور، «هراس» از حسن هنرمندی و «زمستان» از م. امید نوشته شده است.
بهآذین در بخشی از این مقاله مینویسد: « … شاید همنشینی بنفشۀ وحشی و امید سوختۀ زمستان با گل آراستهچهر شعر انگور، که پروردۀ گرمخانۀ محفوظ باغبانی استاد است، ناجور بنماید؛ شاید نغمۀ درست و نیرومند امّا افسوس! کم دامنۀ آوا با تپشهای محو قلب لرزان هراس در یک پرده نباشند، ولی، هر چه هست، این همه ندای روزگار ماست، نقش چهرۀ نسل سرگشتهای است که خود را جسته و نیافته است و اینک، غالبا، از پندار خشم و یأس خویش، راه تکاپو را بسته میبیند …
آنچه در گفتۀ این شاعران در همان نخستین نظر به چشم میآید صداقت آنهاست، که گاه نیز از تکلّف و یا، وای بر من! از اندکی تصنع، خالی نیست. همهشان با جرأتی کمتر یا بیشتر پردهها را به یک سو زدهاند و راه نهاخانۀ قلب خود را بر همگان گشودهاند. و دانسته و سنجیده یا پوشیده و ناگفته، از این راه است که در دل همگان راه میجویند. و این درست است. شعر امروز باید همین باشد. و از همین رو است که همه را، هر چند نه به یک اندازه و نه به یکسان، در قلب ما راه است …» و پس از ارایۀ نمونههایی حاکی از بیزاری و نفرت و نومیدی و امیدواری، ادامه میدهد: «… چنانکه میتوان دید، شکوفههای شعری که بهار امسال با خود آورد، – و من آوا را که رنگ دیگری دارد جدا میکنم، – شکوفههای غم و دردست، شکوفههای شامگاه تاریک است، این رنگ تیره و این کبودی ماتم را، – اگرچه دیگر زمانش میگذرد، – البته باید اصیل دانست. این رنگ آسمان عصر ماست. دلها رمیده است. سوز ماتمهای دور و نزدیک در سینههاست. لبها با خنده کمتر آشنایی دارد. خندهها به سکسکه و هقهق گریه بیشتر میماند. زندگی افسرده است. کس نمیداند بهار دیررس در کدام چمنزار خوشی فارغ نشسته است و ما را از یاد برده. همه جا مه و ابر است و زمستان و سرما.
درست. امّا در تاریکی و تنهایی و سرما میتوان چراغ افروخت، میتوان شعلۀ آتشدان کوچک خانگی را روشن نگهداشت و تنگتر و گرمتر، با «خود»های خود نشست. میتوان نومیدی و ترس و اضطراب خود را، اگر چه به راستی در گرانسنگی به کوه مانند باشد، برای خود نگهداشت، و از امیدی که میتوان برانگیخت توشۀ امیدواری اندوخت و در این کار ذرهای خودفریبی نیست. ضرورت درد است و درمان. میتوان بیمار بود، امّا نمیتوان بیماری را پذیرفت. این حکم طبیعت است، حکم زندگی است، که اگر صد بار بیفتد، مثله شود، در خاک و خون بغلطد، باز از نو میجوشد و جوانه میزند و سر بر میآورد. شاعر نیز اگر میخواهد نغمهساز زندگی باشد باید به موقع پردۀ درد و بیماری و نومیدی را در نوردد و با ساز زندگی نغمه سر دهد … » و با ارائۀ نمونههایی دیگر، با ستایش از مجموعۀ شعر «آوا»، مقاله را به پایان میرساند.
شعرهایی از ا. بامداد، ه.ا. سایه، دکتر نورانی وصال، آرتور رمبو (ترجمه به شعر فارسی از حسن هنرمندی)، آنتونیو ماشادو(ترجمۀ داریوش سیاسی)؛ داستانهایی از مرتضی اربابی، جمال میرصادقی، آدام میتسکهویچ (ترجمۀ عبدالرحیم احمدی)، لوسین نویسندۀ چینی (ترجمۀ منوچهر پیروز)، «دربارۀ ابن خلدون و مقدمۀ او» از محمدجعفر محجوب و… نقدکتابهای «مقدمۀ ابن خلدون»، «تحقیق ماللهند» و «دختر شامگاه» از دیگر مطالب این شماره است.
شعر «غروب» آنتونیو ماشادو (ماچادو؟) به ترجمۀ داریوش سیاسی را از این شماره نقل میکنیم:
زمین عریان است،
و روح در افق پریده رنگ
مانند گرگی گرسنه زوزه میکشد.
شاعر، در این غروب چه میجویی؟
راه پیمایی دردناکی است، زیرا جاده
روی قلبم سنگینی میکند. بادِ یخبندان،
شبی که فرا میرسد، و تلخی و دوری
مسافت … در جادۀ سپید رنگ!
چند درخت خشک سیاه میشوند؛
بر کوههای دوردست
زر و خون پاشیدهاند … آفتاب
مرده است … شاعر، در این غروب چه میجویی ؟
سرمقالۀ شمارۀ هشتم تحت عنوان «باید – نباید» به قلم م. ا. بهآذین است. مقاله با این سطرها آغاز میشود: «زندگی آفرینش است، – آفرینش تدریجی و مداوم همه روزه، بر مبنای آفریدههای پریروز و دیروز، این جنبش و جوشش بیآرام، این تکاپوی زنده و زایندۀ فطری، که فردا را در بطن امروز میپروراند و دیروز را به صورتی دیگر در نظم امروز جای میدهد، به اقتضای ضرورتهای درونی خویش جریان دارد؛ امّا تا آنجا که در حد دانش ماست، در شاخۀ باریکی از رودخانۀ پهناور هستی، یعنی در وجود انسان، روکشی از شعور و اراده پیدا کرده است. همین قشر آگاهی و اختیار است که آدمی را تا نقطۀ اوج هستی بالا میبرد و به او امکان میدهد که پیوسته در خود و محیط اطراف خود تأثیر کند، خود را و محیط خود را از نو بیافریند. و این اثر تدریجی فزاینده که پیوسته خصلت آگاهانهتری به خود میگیرد چنان سیمای زندگی را در جهان خاکی ما دگرگون کرده است که تقریبا جایی نیست که مهر نبوغ انسان را بر آن نتوان دید. مانند خدا، انسان در همه جای زمین حاضر و در کار است؛ خود دگرگون گشته و محیط را دگرگون کرده است …» و با این سطرها پایان میگیرد: «… امّا خاصه از اهل دانش و هنر روا نیست که در کار و زندگی و آفرینش زندگی دغلی کنند. نمیتوان انتظار داشت که آنها احساس مسئولیت نکنند یا مسئولیت خود را از یاد ببرند. زیرا اینان کارگزاران آگاهی و اختیار انسانند. چشمها به ایشان دوخته است و دستها به فرمان آنان در کار میآید. آنان نمیتوانند از آگاهی و اختیار استعفا کنند و در پس دیوار ضرورت یا در وحل غرایز کور بگریزند. وظیفۀ انسانی این راهگشایان است که با آگاهی بر ضرورت دامنۀ اختیار انسان را فراختر کنند، آزاد باشند، چه آزادی جز در دریافت ضرورت نیست. و همانطور که درهها مسیر ضروری رودهاست و آب کوهها و دشتها از این راه به دریا میپیوندد، تنها از راه دریافت ضرورت میتوان به چشم اندازهای تازۀ بشری دست یافت.»
«کمدی انسانی بالزاک» از ژوبوسکه ترجمه و تلخیص م. ا. بهآذین، شعرهایی از علیاصغر حکمت، سیاوش کسرایی، صهبا مقداری، دکتر نورانی وصال، منوچهر آتشی؛ «خلقت» (از سرودهای مذهبی سیاهپوستان آمریکایی) ترجمۀ مهدی ثریا، «از همۀ بهارها تا یک پاییز» نوشتۀ محمود کیانوش، «معلقۀ عمربن کلثوم التغلبی» ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، «چینههای برفی» داستانی از امیر گلآرا، «عشق گمشده» از اسکار وایلد ترجمۀ سیروس بهروزی، «هنر طنز چخوف» ترجمه و تلخیص سیروس پرهام، «سخنی در بارۀ بیینال تهران» از کورس سلحشور و … نقد کتاب «هنر شاعری» و … از دیگر مطالب این شماره است.
از شمارۀ نهم تغییراتی در هیئت نویسندگان صورت میگیرد. «صدف» تا شمارۀ هشتم زیر نظر محمود اعتمادزاده «بهآذین»، عبدالرحیم احمدی، امیرحسین آریانپور، دکتر سیروس پرهام، سیاوش کسرایی، محمدجعفر محجوب و ابوالحسن نجفی اداره میشود، و از شمارۀ نهم زیر نظر عبدالمحمد آیتی، دکتر سیروس پرهام، بهرام صادقی، محمد کیانوش، تقی مدرسی و ابوالحسن نجفی.
این جابهجایی خطمشی مجله را تغییر نمیدهد، بلکه تنها گرایش به چاپ و انتشار جوانترها را بیشتر میکند. در بخشی از سرمقالۀ شمارۀ نهم تحت عنوان «صلیبها و گامها» آمده است: «… بعضی با نیش زهرآلود خویش عروق آنان [جوانان] را میشکافند و همچنان که خونشان را مسموم میکنند، در گوششان ورد یأس، بدبینی و بیماری میدمند و به این راه نیرومندی و تصمیم را از پای میاندازند. بعضی دیگر در زمانی که دیوارها و پنجرهها هم از ناروایی و سقوط ارواح انسانی سخن میگویند، حماسۀ کاذبی میخوانند و سرود فتح میسرایند. زیرا که هرگز در قلب خود انسانی را نپذیرفتهاند. همیشه از دیگران و اندیشههایشان ترسیدهاند و به خود گفتهاند: «این مرد ناشناس چطور میاندیشد؟»
و اکنون در پی جمع کردن نوالهای برای خودخواهی ازپایافتاده و گرسنۀ خود به طراوات و نوجویی آدمی نمیاندیشند. و زمان برای آنان که درکش نکنند عقوبتی بس دردناک در دوزخ فراموشی و مرگ پیشبینی کرده است.
هر دو دسته گمراه و فریبدهنده هستند زیرا هر دو با زبان روشنفکران ما سخن میگویند و به آنها دل میدهند و هر دو دسته تا چند سال پیش نوجوان بودهاند.
اینان با ریشسفیدانی که مغزشان در کاسۀ سر منجمد شده است و سالهاست که کینۀ ادبیات معاصر فارسی را به دل گرفتهاند، یک فرق بزرگ دارند. نسل جوان جبراً از کسانی که زبانش را نمیفهمند و رسالتش را درک نمیکنند جدا خواهد شد. ولی آنان که در سلامت و ایمنی شکلهای اکتسابی، خود را در میان جوانان جا میزنند، بسی خطرناکترند. یکی جوانان را به بیخبری و مرگ دعوت میکند و دیگری حماسۀ سطحی و کاذبی را میخواند که خود بدان اعتقاد ندارد و به شکل ناجوانمردانهای حقایق را به نفع آنان که میخواهند اجاق ادبیات معاصر چه زودتر کور شود، قلب میکنند …» و در ادامۀ مقاله آمده است: «… مجلهای که هنر و دانش روشنفکران و هنرمندان را در خود بگیرد، نسبت به تمام تلاشهایی که به خاطر تعالی و رشد فضای هنر ملی میشود، علاقه و حوصله نشان دهد، پناهگاه و مدافع سرسخت و شکیبای هنر جوان و اصیل باشد و محیط محصور و منحرفی را که به گمراهی به وجود آورده است، بشکند و به هنرمندان نوخاسته میدان دهد تا نتیجۀ کوششهایشان را در برابر دیدگان مشتاقان بگیرند …»
«حقایقی دربارۀ فیزیولوژی – ذائقه» از ت. م، شعرهایی از ا. بامداد، صهبا مقداری، محمد مجلسی؛ «ناکامی خانوادۀ کارمندان» از تقی مدرسی، معرفی د.چ. لارنس و شعری از او تحت عنوان «سفینۀ مرگ» ترجمۀ محمود کیانوش، «عطر گلهای داوودی» داستانی از د. چ. لارنس، «اقدام میهنپرستانه» داستانی از بهرام صادقی، «رسالۀ طیر ابوعلی سینا» ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، داستانهایی از جیمز تربر ترجمۀ م. ک، «سرخوردگی» داستانی از توماس مان ترجمۀ رضا سیدحسینی، چند شعر از راینر ماریا ریلکه ترجمۀ احمد شاملو و … نقد کتابهای «مدیر مدرسه»، «آوا»، نامۀ فتحالله مجتبایی مترجم کتاب هنر شاعری و … از دیگر مطالب این شماره است.
شمارۀ دهم با یادداشت کوتاهی تحت عنوان «آغاز راه» آغاز میشود. چند سطر از این یادداشت را در اینجا نقل میکنیم: «… اکنون هدفی را که اندیشیده بودیم، به شناسائی آن آغاز میکنیم و به جستجوی راه آن میپردازیم. «هدف» تجمّع و تشکّل قوای هنری امروز است. «شناخت» آن با همفکری، تبادل نظر، ارزیابی و مقایسۀ استعدادهای هنرمندان بنیان گذاشته میشود. و بدین ترتیب «راهی» که مقصود همگان است گشوده خواهد شد …»
از دیگر مطالب این شماره، ادامۀ «ناکامی خانوادۀ کارمندان»، شعری از ب. پ. شلی ترجمۀ م. ک، «از نامههای فلوبر» ترجمۀ ابراهیم گلستان، «شرحی دربارۀ آثار و زندگی ویلیام فالکنر» ترجمه و تنظیم محمدعلی صفریان، داستان «عمو ویلی» از ویلیام فالکنر ترجمۀ صفدر تقیزاده و محمدعلی صفریان؛ شعرهایی از نادر نادرپور، م. امید، م. ک؛ «نگاه کودک» از م. ع. اسلامی ندوشن، «داستان خلق قرآن و محنه» از عبدالمحمد آیتی، «دمدمههای شب سیاه» از محمود کیانوش، «مسألۀ زمین و نسل ما» از سیروس پرهام، «شبان فریبک» یک نمایشنامۀ تکپردهای از گوهر مراد، شعری از والتر دولامر ترجمۀ ا. ن، ادامۀ داستان «عطر گلهای داوودی»، مقالهای از ع. آیتی به بهانۀ انتشار کتاب «عصیان» مجموعۀ شعر فروغ فرخزاد و … را میتوان نام برد.
سرآغاز شمارۀ یازدهم مقاله است تحت عنوان «ملاحظاتی دربارۀ داستاننویسی نوین فارسی» نوشتۀ تقی مدرسی. این مطلب گزیدهای است از مقالهای با عنوان «میلاد داستانسرایی در ایران» که به خواهش یکی از مجلات اروپایی نوشته شده است.
مقاله با این سطرها آغاز میشود: «این حقیقت که ادبیات معاصر فارسی در برابر کاخ عظیم ادبیات کهن کلبۀ محقری است که ساختمانش به انجام نرسیده و نقشۀ آن نیز برای معماران بیتجربه و جوانش هنوز روشن نیست بارها به گوش ما رسیده است. ما میدانیم که ادبیات معاصر فارسی بیش از هر چیز نابسامان و سرگردان است، بخصوص داستانسرایی در زبان فارسی در برابر آنچه امروز ادبیات غربی داستانش مینامند، بیگانه و کم تجربه است.
زیرا اگر ادبیات فارسی از جهاتی غنای شعری داشته باشد از لحاظ داستاننویسی کممایه و فقیر است. پیشینیان ما قالب بیانی خود را جسته بودند و این قالب چیزی جز نظم نبود. نظم حتی برای انشاء تذکره و تاریخ هم به کار میرفت. از این رو نمونههای برجستۀ نثری ادبیات کهن ما بسیار کم و ناچیز است.
بحرانی که نیم قرن پیش کشور ما را در خیز و تاب امواج تمدن دنیای غرب تکان داد و فرهنگ اروپا توانست رخنهای در محیط خاموش و بیحوصلۀ کشور ما بیابد و چون سیلابی محتوی خود را به سر کسانی که مبهوت سیلزدگی و هیبت امواج کوهپیکر آن شدهاند خالی کند، نخستین طنینی بود که ناقوس ادبیات غربی در دنیای ما به صدا درآورد …» نویسنده پس از اشاره به جنبش مشروطیت و داستاننویسان آن دوره و بررسی آثار نویسندگان مترقی بعد از مشروطیت چون جمالزاده، هدایت، بزرگ علوی و … نویسندگان درجۀ دوم و … سرانجام از نویسندگان خوبی که بعدها به میدان آمدند از جمله چوبک، ابراهیم گلستان، جلال آلاحمد، و ارزشهای هنری ادبیات معاصر ایران سخن به میان میآورد و مقاله را با این سطرها به پایان میرساند: «… به نظر من هر ملتی، همانطورکه وجه شباهتهایی با سایر ملل دارد همانطور که افرادش را آدمهای مختلف، با طرز تفکرهای متفاوت تشکیل میدهند، همانطور هم هر ملت، یک جهانبینی کلی و یا به کلام قدما مزاج و سرشت مخصوص بخود دارد. در آثار برجستۀ هنری هر کشور این سرشت تصویر شده است. نویسندگان جوان ما هم در تلاش شناختن این سرشت هستند و همین به وجود آمدن نویسندگان اجتماعی و آگاه – آنها که باید «رمان» آیندۀ ما را بنویسند – را به ما نوید میدهد، زیرا رسالت تاریخی «رمان» به خاطر قرن ماست. قرنی که در سینۀ خود عجیبترین و ناگوارترین وقایع سرگذشت انسان را حفظ خواهد کرد، قرنی که بشریترین و اهریمنیترین نیروها در برابر هم ایستادهاند و دست به روی هم دراز کردهاند. این قرن در «رمان» – رمانی که روزبهروز بیشتر پایههای ساختمان و قدرت خود را در مییابد و به آن ارج میگذارد – منعکس خواهد شد. شعر با فضای محدود و زبان محجوبش قادر نخواهد بود بنای عظیمی را که بشریت در قرن ما به آسمان کشیده بیان کند و رمان است که باید در این مورد وظیفۀ تاریخی شعر را در قرن ما بدوش بگیرد و تصویرهای زمان ما را برای آیندگان به خاطر بسپارد. از تصویرهایی سخن بگوید که در حصار احساس آدمی نمیگنجد، آنها را با فریادها و آوازها، میسنجند.
وظیفۀ بزرگی است … و امید من اینست که «رمان» معاصر ملت ما این وظیفه را به عهده گرفته باشد.»
شعرهایی از م. ک، م. امید، حشمت جزنی، ا. بامداد؛ «اوپانیشادها» ترجمۀ محمود کیانوش، «با کمال تأسف» داستانی از بهرام صادقی، «شرحی در بارۀ زندگی و آثار ویلیام بوتلر ییتز» ترجمه و تنظیم م. ج، چند شعر از ویلیام بوتلر ییتر ترجمۀ م. ک، «قیچی» داستانی از ارتورو باری ترجمۀ محمدعلی صفریان و صفدر تقیزاده و … نقد کتابهای «دافینس و کلوئه» و «تپۀ سبزپوش» از دیگر مطالب این شماره است.
دوازدهمین شمارۀ «صدف» پس از ماهها تأخیر منتشر میشود.
در سرمقالۀ این شماره تحت عنوان «دورهای دیگر، گامی دیگر»، ضمن اشاره به هدف مجله و مشکلات انتشار این قبیل نشریهها، میخوانیم: «… برای اینکه بتوانیم فعالیت خود را ادامه بدهیم و مانند اغلب مجلهها هنری در نیمه راه زیر بار خسارت و عدم معاونت شانه تهی نکنیم، ناچاریم مجله را از این پس به جای هر ماه، هر فصل منتشر سازیم…» امّا گردانندگان مجله موفق به انتشار فصلنامه نمیشوند و شمارۀ دوازدهم آخرین شمارۀ «صدف» است.
از مطالب این شماره، «یادداشتهایی از سفر جنوب» نوشتۀ تقی مدرسی، شعرهایی از ا. بامداد، م. ک، صهبا مقداری، دکتر ابوالحسن علیآبادی، م. آزاد؛ «هیچ» داستانی از محمود کیانوش، «قرارداد» از فرانتس کافکا ترجمۀ فرامرز بهزاد، «شب عید» داستانی از کارل چاپک ترجمۀ تقیزاده و صفریان، «نظری به داستاننویسی نو مصر» ترجمه و تنظیم م. ج، «معلقه عنتره بن شداد» ترجمۀ عبدالحمد آیتی، «غزل غزلها» ترجمۀ محمود کیانوش، «تعریف منطقی و بحث در اصول میزانسن» از پل لانشار ترجمه و تلخیص م.ص. حائری و … نقد کتابهای «تاریکترین زندان»، «داستانهای دلانگیز ادبیات فارسی» و نظری به فیلم «لات جوانمرد» از عباس جوانمرد را میتوان نام برد.
مجلۀ «صدف» در 12 شماره و 1107 صفحه به قطع وزیری منتشر شده است. بهای مجله تا شمارۀ چهارم هر شماره 10 ریال و از شمارۀ پنجم هر شماره 15 ریال است. در شمارههای نخست طرحها و نقاشیهای زمان زمانی و مجسمههایی از چنگیز شهوق و کورس سلحشور زینتبخش صفحات مجله است. تقریبا در تمامی شمارههای «صدف» نمونههایی از شعر و نثر گذشته به چاپ رسیده است و همینطور نمونههایی از «متاب»ها، در برخی شمارهها، تحت عنوان «کند و کاو در کتابهای خیلی جدی».
قبل از تغییرات در هیئت نویسندگان مطالب مجله سنگینتر و بهتر است، که از جمله مطالب خوب این دوره «سرگذشت دردناک ایبسن» را میتوان نام برد.
«صدف» به عنوان یک ماهنامۀ وزین نمودار تلاش گروهی از نامداران اهل قلم و صورت «هیئت نویسندگان» است، و شاید بتوان گفت، پس از گذشت سی سال، هنوز ماهنامهای خواندنی تر از «صدف» منتشر نشده است.
اگر دانلود فایل زیپ برای شما دشوار است، می توانید شماره های این نشریه را به شکل تکتک از کانال تلگرام ما دانلود کنید.
آبنوس
رایگاندفتری در ادبیات و هنر
زیرنظر شورای نویسندگان
مسئول: بهروز صور اسرافیل
از انتشارات انجمن شعر و ادبیات دانشگاه پهلوی – شیراز
دفتر اول بهار 1349
دفتر دوم تابستان 1349
دفتر سوم پاییز 1349
دفتر چهارم بهار 1350
در نخستین نگاه پی میبریم که ناشران این دفترها در کار خود کمتجربهاند. مثلا تاریخ انتشار هر دفتر را تنها در عطف آن آوردهاند، به همین دلیل پس از صحافی دیگر نمیتوان فهمید که هر شماره از نشریه در چه تاریخی منتشر شده است.
دیگر اینکه قطع هر نشریه باید از پیش در نظر گرفته شود و تا پایان یک دوره انتشار- لااقل- نسبت به تغییر قطع آن اقدامی صورت نگیرد. آبنوس به این نکته نیز توجه نداشته است، از این رو قطع دفتر اول و دوم 5/17 در 5/15 است و دفتر سوم و چهارم 5/20 در 5/16. ای کاش در آغاز قطع خشتی، یعنی قطع دفتر سوم و چهارم، را در نظر میگرفتند و از قطع دفتر اول و دوم که برای جُنگ و فصلنامه مناسب نیست، صرفنظر میکردند. میدانیم که-در سالهای گذشته-تنها چند جلد کتاب از طرف سازمان کتابهای جیبی در قطع اخیر منتشر شده است. مثل: مجموعۀ نویسندگان امروز و همین طور چند جلد در این قطع از طرف انتشارات امیرکبیر؛ مثل: بهارزایی آهو و شکوفههای صدا.
باری…در نخستین صفحۀ هر چهار دفتر میخوانیم:
آبنوس ویژۀ هیچ کس نیست.
پذیرای هر طرح نو و هر اندیشۀ جالب است.
معیار داوری تنها «نام» نویسنده نیست.
روش ویژهای در برخورد با جهان نداریم. پس، تعصبی نیست.
هر اثر تنها به «جرم» خوب و تازه و جالب بودن چاپ میشود.
این عبارات را چنین میتوان تعبیر کرد که نشریۀ ما با نشریههای دیگر فرق دارد. هر نشریه از نشریههای دیگر ویژۀ گروهی است، و طرح نو و اندیشۀ جالب را از هر کس نمیپذیرد. اگر نشریههای دیگر تنها به «نام» تکیه میکنند، ما بیشتر به مطلب کار داریم. اهل سیاست نیستیم و اثر خوب را هر کس بفرستد، چاپ میکنیم !
از طرفی این عبارات نشانۀ حضور جماعتی است در عرصۀ هنر و ادب، و هشداری است به مرکزنشینان که ما – با امکانات محدود شهرستان – میتوانیم مجله منتشر کنیم و منت شما و همپالکیهاتان را نکشیم.
آبنوس بیشتر به آثار دیگران تکیه میکند. میتوان گفت که از 615 صفحه مطلب در چهار دفتر، بیش از پانصد صفحه اختصاص داده شده است به ترجمه، پس از انتشار شمارۀ اول این نقص آنچنان به چشم میآید که اعتراض بالا میگیرد؛ و در آغاز شمارۀ دوم یادداشتی به چاپ میرسد زیر نام«سخنی به آشنایی، گفتند «به نشر افکار درونِ مرز» بپردازیم» از حسین فرهمند، به این مضمون که ما به جای دریوزگی از این و آن، ترجیح میدهیم ترجمۀ آثار دیگران را منتشر کنیم!
در این 615 صفحه 9 قطعه شعر به چاپ رسیده است که تنها دو قطعه را شاید بتوان با کمی گذشت به عنوان «شعر متوسط» پذیرفت.
در این 615 صفحه تنها چهار داستان ایرانی به چاپ رسیده است که دوتای آنها خواندنی است. اگر آبنوس به نشر «افکار درون مرز» عنایتی ندارد، در عوض ترجمه را از هرکس و هرجا به چاپ میرساند. از این رو میبینیم که نشریه پر است از نامهایی که از جهت فکری هیچ گونه شباهتی با هم ندارند: جورج اورول، جان اوهارا، برتولت برشت، همینگوی، برتراند راسل، آرتور کویستلر، ری برادبری، موریس کرانستون، آلبر کامو، خورخه لوئیس بورخس (که به غلط در یک شماره ژرژ لویی بورگز و در یک شماره جورج لویی بورگز آمده است)، کافکا، رومن پولانسکی و … که این تصور پیش میآید که همۀ گردانندگان این نشریه دانشجویان رشتۀ زبان و ادبیات انگلیسی بودند!
در این نشریه مطالبی – هر چند مختصر – دربارۀ سینما، نقاشی و تئاتر به چشم میخورد که برخی از آنها خواندنی است. یکی از مطالب جالب در زمینۀ تئاتر سخنرانی جعفر والی است در تالار پورداوود دانشکدۀ ادبیات، زیر عنوان «هنر تئاتر، تجلیگاه واقعیات زمانه» که در دفتر دوم به چاپ رسیده است. در این سخنرانی جعفر والی گوشههایی از مشکلات روی صفحه آوردن نمایشنامه، مسئلۀ سانسور و همینطور تاریخچۀ مختصر تئاتر را بیان میکند. او سخنرانیش را اینگونه آغاز میکند: «شما میدانید که درصحنه همه چیز ساختگی است و هیچ چیز واقعی نیست، آدمها، گفتارها، حتی خود صحنهآرایی. وقتی هنرپیشه به نور تند پروژکتور نگاه میکند و میگوید: «چه روز آفتابی خوبی است» شما نمیخندید. حتی اعتراض هم نمیکنید. کافی است شما هم به آن منبع نور نگاه کنید و بگویید چه دروغ بزرگی! امّا هیچ وقت این کار را نمیکنید. چرا ؟ …» و بعد با بیانی ساده به این پرسش پاسخ میدهد. از کارهای جالب دیگر در دفترهای آبنوس کاریکاتورهای زیبای داود شهیدی است.
از جهت تنظیم صفحات از دفتر چهارم نظم منطقیتری به چشم میخورد؛ امّا با همین شماره عمر این دفترها به پایان میرسد.
باری … آبنوس در زمان خود، به عنوان تجربۀ دانشجویی، نشریهای بود موفق. برخی از کسانی که با این نشریه کار خود را آغاز کرده بودند و در راه پُر سنگلاخ نشر کم تجربه بودند، بعدها توانستند به خانوادۀ اهل قلم راه یابند.
جُنگ جنوب
رایگانضمیمۀ روزنامۀ نوای ملت
محل انتشار» اهواز
شماره اول آذر 1345
«جنگ جنوب» از جمله نشریاتی است که با امتیاز یک روزنامۀ محلی منتشر شده است.
در یادداشت کوتاهی که در جنگ به چاپ رسیده، ضمن تشکر از مدیر «نوای ملت» که امکان انتشار این نشریه را فراهم کرده، آمده است: «آنها که دست به کار این نشریه زدهاند نه از سرشت ویژهای هستند و نه در زمینۀ هنر و ادبیات مدعی جبه و جغه! کارشان همین است که هست با این اعتقاد که هدف تلاش است و سختکوشی در راهی که اینک اولین گام آن را برداشتهاند. این نشریه در «انحصار» هیچکس نیست بلکه با همه تنگی حوصله صفحاتش میدانی است دور از همه آلودگیهای «رفیقبازی» و در اختیار همۀ دوستان جنوبی که میتوانند در این گذر یاریدهندۀ خوبی باشند…»، اما شادی و شور گردانندگان «جنگ» دیری نمیپاید و به سبب نداشتن امتیاز و امکانات نشر، تنها موفق میشوند یک شماره «جنگ جنوب» را منتشر کنند.
نخستین مطلب «جنگ جنوب» شعری است تحت عنوان «وجدان جامعۀ ماهیان سرخ» از ا. فرجام.
«غباری که بر چهرۀ شعر خوزستان نشسته است» از اعطا، «گریز» داستانی از ابراهیم شیرالی، «ترانههای چینی» باجلان فرخی، «در حاشیۀ یک کاریکارتور» از ا. ز، و حرفی به اشاره، پیرامون «شکار» مهدی اخوانثالث از احمد طاهری، بخشی از رمان «همسایهها»ی احمد محمود، شعرهایی از «ظریف» موسوی پور، محمود سجادی و … از دیگر مطالب «جنگ جنوب» است.
شعری از شین چیچی شاعر چینی را تحت عنوان «برای بردۀ زشت» به ترجمۀ باجلان فرخی از این جنگ نقل میکنیم:
به هنگام شباب طعم اندوه را نمیدانستم
آرزویم ان بود که از برجهای افسانهای بالا روم
دوست داشتم بر فراز برجهای افسانهای سوم و شعری بگویم،
شعری که بیان اندوهم باشد
اکنون طعم همۀ غمها را میدانم،
باید غمهایم را بیان کنم، اما خویشتنداری می کنم
باید اندوهم را بر زبان آرم، ولی خودداری میکنم
به حای بیان این غمها میگویم:
روز سردی است، پاییز زیبایی است.
«جنگ جنوب» در 20 صفحه به قطع رقعی منتشر شده است.
از سلیقۀ گردانندگان در انتخاب مطلب میتوان حدس زد که اگر انتشار آن ادامه مییافت، اکنون مجموعهای خواندنی پیش رو داشتیم.
نگرشی در هنر و ادبیات
رایگانزیر نظر جواد پارسای
محل انتشار تبریز
دفتر اول «ژغند» تابستان 1348
دفتر دوم «پژواک» زمستان 1348
دفتر سوم «پژواک» بهار 1349
«ژغند» با سطرهایی از شعر «نیما» و یادداشتی از گردآورنده آغاز میشود. در بخشی از این یادداشت آمده است:«…میخواهیم نه دنبالهروی کسانی باشیم که بر توسن عنانگسیختۀ خیال تاختند و به ابدیت پیوستند و نه کسانی که ره گم کرده، طریق وصال را بستند. تکیه میکنیم بر آنکه احساس بکر و راستین دارد بیانحراف و آنکه دور است از زد و بندهای موجود و دبستانهای رنگباختۀ شرمنده. و ایمان داریم به نسل نوخاستۀ موشکاف که بیملاحظه و محابا، به بند و بستهای انحصارگرانۀ هنر و هر آنچه موجود است میتازد…»
از مطالب«ژغند»، «ترجمه و ریخت و پاشهایش در نثر» از ف. علاءالدین، «میرزا عبدالرحمن طالبوف» از رحیم رئیسنیا و عبدالحسین ناهید، داستانهایی از یوری ناگبین(ترجمۀ موسوی صولت آباد-نراقی)، عمر سیفالدین(ترجمۀ علی سیاهپوش)، یوسف نراقی، ع-ایلیا؛ شعرهایی از م. راما، کاطم سادات اشکوری، ح.ف. تبریزی، ناهید سلجوقی ،مفتون امینی، علی کاتبی و … را میتوان نام برد.
شمارۀ دوم «نگرشی در هنر و ادبیات» تحت عنوان «پژواک» نیز با سطرهایی از شعر «نیما» آغاز میشود. این شماره که پربارتر و خواندنیتر از شمارۀ اول است، عزادار سه تن از اهل قلم است: نیما یوشیج، جلال آلاحمد و صمد بهرنگی؛ از این رو طرح چهرۀ هر یک از این سه تن در صفحات «پژواک» به چاپ رسیده است.
شعرهایی از کاظم سادات اشکوری، ع. الف. پرواز، م. راما، فریدونی(آرش)، جبیب ساهر(ترجمۀ حسین منزوی)، ح.ف. تبریزی، ناهید سلجوقی، علی پرتوی، علی کوشان ،اصغر واقدی، بهرام حقپرست و … داستانیهایی از ابوالقاسم فقیری، کنستانتین پاستوفسکی(ترجمۀ م. پیک آذری)، ع. ایلیا، ارنست همینگوی(ترجمۀ ح.ش. شنگار)، یوسف نراقی، امین فقیری، «چند کلمه در بارۀ علم و هنر از چنگیز مرآتی(صمد بهرنگی)، فصل از کتاب «سه مبارز جنبش مشروطۀ ایران» از رحیم رئیسنیا و عبدالحسین ناهید، نقد علی میرفطروس بر کتاب «پائیز در زندان»، «ساموئل بکت» از عبدالله فتوا، «غفور غلام(چهرهای از شرق) ترجمۀ جواد پارسای و …. از مطالب این شماره است.
دفتر سوم تحت عنوان «پژواک» با سطرهایی از شعر ا. بامداد و یادداشتی از گردآورنده آغاز میشود. یادداشت گردآورنده حکایت از بیمهری دوستی میکند و نیز حکایت از محبت دوستانی که خواهان دوام «پژواک» هستند و نمیخواهند میدان را خالی کنند.
از مطالب این شماره، شعرهایی از علی باباچاهی، بهرام حقپرست، ع.الف. پرواز، عبدالحسین موحد، کرامت تفنگدار، محمد جانفشان، محمود سجادی، ذبیحالله بداغی، بهروز وندادیان، رامین، احمد بهشتی و …داستانهایی از امین فقیری، ع. ایلیا، یوری ناگبین(ترجمۀ مهدی موسوی-یوسف نراقی)؛ «گزارش فستیوال الجزایر» ترجمۀ غلامحسین متین، نقد ی.ن. آذری بر کتاب «بعد از روز آخر»، «توفو» شرح حال و دو نمونه از آثارش ترجمۀ غلامحسین فرنود و … را میتوان نام برد.
«نگرشی در هنر و ادبیات» در سه دفتر و 218 صفحه(دفتر اول به قطع رقعی و دفترهای دیگر به قطع وزیری) منتشر شده و از نشریات تندروی دهۀ چهل است.
سهند
رایگانزیر نظر علی میرفطروس
دفتر اول بهار 1349
دفتر دوم ؟ 1349
«سهند»، فصلنامۀ هنر و ادبیات تبریز، جُنگی است خواندنی. نخستین دفتر «سهند» با ترجمۀ شعری از ب. چایاوغلو، تحت عنوان «سهند»، آغاز میشود.
در بخشی از مقالۀ آغاز دفتر تحت عنوان «سلامی، چو بوی خوش آشنایی …» نوشتۀ علی میرفطروس آمده است: «سهند» هوای تازهایست، برای کسانی که بودن و خاستن را برگزیدهاند – و نه نشستن را – و خاستگاه هنر و اندیشۀ آنانی است که اندیشهای راستین – انسانی و راهیاب دارند و برای دست یازیدن به صبحی صادق – در شبی سنگین و ظلمانی – را میسپرند …»
این جُنگ نمیخواهد به صورت «زمزمه»ای ادامه یابد بلکه میخواهد «زمزمه» را به «فریاد» بدل کند؛ از این رو در شعرها و مقالهها بیشتر به مسائل سیاسی و اجتماعی میپردازد و از طرح مسائل صرفا ادبی دوری میجوید.
دفتر اول «سهند» در چهار بخش تنظیم شده است: شعر، مقاله، قصه و نقد و بررسی.
در بخش شعر، شعرهایی از نیما یوشیج، سهراب سپهری، محمد زهری، بیژن نیری، خسرو گلسرخی، سیروس مشفقی، مفتون امینی، سیاوش کسرایی، محمود پاینده، اصغر واقدی، پرویز کریمی، سید محمدحسین شهریار، علیرضا نوریزاده، صادق همایونی، غلامحسین ده بزرگی، سعید سلطانپور، حسین درتاج، م. راما، رضا مقصدی، علیرضا طبایی، اسماعیل خویی، عبدالجواد محبی، عنایتالله نجدی سمیعی، بهرام حقپرست و … کاهه کولبی (شاعر ترکیه)، حبیب ساهر، کارل سندبرگ و … در بخش مقاله، مقالههایی از جلال آلاحمد، غلامحسین ساعدی، امیرحسین آریانپور، فریبرز مجیدی، رضا براهنی، عبدالله واعظ، هانری کاتان (ترجمۀ منوچهر هزارخانی)، نامۀ رومن رولان به ماکسیم گورکی، گفت و شنودی با دکتر مصطفی رحیمی، گفتاری از سارتر و … در بخش «نقد و بررسی»، «وظایف نقد ماتریالیستی» از پلهخانف ترجمۀ منوچهر هزارخانی، «دکتر استوکمان» از محمد آذریار، «صمیمیت در شعر و برداشت اجتماعی شاعر» (بررسی دو منظومه از حمید مصدق) نوشتۀ م. ع. ناقوس و … به چاپ رسیده است.
طرح چهرۀ فروغ فرخزاد از علی مسعودی و چهرۀ ژانپل سارتر از اردشیر محصص زینتبخش صفحات داخلی دفتر اول «سهند» است.
دفتر دوم «سهند» تحت عنوان «شرارههای جاویدان – کتاب هنر و ادبیات امروز» منتشر شده است. از شعرها، مقاله، تصویری از تابلو «جلال» اثر هانیبال الخاص در آغاز نشریه و … میتوان پی برد که این دفتر ویژۀ جلال آلاحمد است.
در صفحۀ اول دفتر دوم «سهند» چند سطری از آلاحمد نقل شده است:
«قلم، این روزها برای ما شده یک سلاح، و با تفنگ اگر بازی کنی، بچههای همسایه هم که به تیر اتفاقیاش مجروح نشوند، کفترهای همسایه که پر خواهند کشید … و بریده باد این دست اگر نداند که این سلاح را کجا به کار باید برد.»
بخش اول این دفتر شامل شعرهایی است از نیما یوشیج، م. سرشک، سیاوش کسرایی، اسماعیل خویی، صفورا نیری، خسرو گلسرخی، م. آزرم، اصغر واقدی، عبدالجواد محبی، غلامحسین متین، عزتالله زنگنه، رضا مقصدی، بهرام حقپرست، حسین درتاج، احمد نیکو صالح، آنا آخماتوا، ناظم حکمت(ترجمۀ ثمین باغچهبان)، محمود درویش (ترجمۀ علینقی منزوی)، هیمن، شاندور پتوفی، علی میرفطروس و … بخش دوم شامل مقالاتی از دکتر علیاصغر حاج سیدجوادی، اریک هارتلی (ترجمۀ کاوۀ دهگان)، م. ا. بهآذین، پلهخانف (ترجمۀ فریبرز مجیدی)، گئورگ لوکاچ (ترجمۀ فریبرز سعادت)، حمید حمید و …
در یادداشت پایان دفتر، به قلم گردآورنده، تحت عنوان «سلامی چو بوی خوش آشنائی … » اشاره شده است که این دفتر ادای دینی است به جلال آل احمد:
« … این وجیزه، ادای دین «ناتمام»ی است به انسانی که درد مجسم روزگارمان بود – و شرف، و شهامت را جلالت و اعتباری – در این بی اعتباری …» و نیز اشاره شده است به «توقف» و تأخیر در انتشار دفتر دوم: « … حقیقت اینست که این دفتر «آنچه که بود» و یا «آنچه که میخواست باشد» نیست، و این – البته ناشی از همان پریشانیهایی است که در کارمان رخ نمود و باعث آمد تا مدتی دراز را در «توقف» و انزوای کلی سپری سازیم …»
بعد از وقفهای هشت ساله، در سال 1357 چند مقاله از «سهند، دربارۀ جامعهشناسی و ادبیات» توسط انتشارات صدا در 186 صفحه منتشر میشود. علی میرفطروس در ابتدای کتاب در متن کوتاهی با عنوان اشاره چنین نوشته است:
کتاب حاضر، حاوی مطالب و مقالاتی میباشد که روشنگر پارهای از ضروریترین مقوله های جامعهشناسی و ادبیات مترقی است.
اکثر این مقالات –سالها پیش- در «جُنگ سهند» (شماره 1 و 2) آمده است. خصلت علمی و کیفیت والای این مقالات و نیز فقدان و عدم دسترسی به آن جنگها، از انگیزههای نخستین چاپ و انتشار این کتاب است.
باشد که به همت یاران نیک اندیش، شمارههای آیندۀ این دفتر، پربارتر و سرشارتر منتشر گردد.
اشاره میرفطروس به شمارههای آیندۀ این دفتر(که در شناسنامه کتاب «صدا» عنوان شده) به حقیقت نپیوسته و کتاب دیگری با عنوان سهند یا صدا منتشر نشده است.
«سهند» در دو دفتر و 362 صفحه به قطع وزیری منتشر شده و از جُنگهای تندرو، و از جهت درج مقالات اجتماعی از جنگهای پُربار دهۀ چهل است.
صدا
رایگانزیر نظر و مسئولیت رحمان کریمی
شمارۀ 1 تابستان 1351
شمارۀ 2 زمستان 1351
به کوشش فریدون مرد خرّم
شمارۀ 2 زمستان 1351
شماره 3 تابستان 1352
شمارۀ اول «صدا» زیرنظر رحمان کریمی و به همت فریدون مرد خرّم مدیر «انتشارات نیما»ی آبادان منتشر شده است و، شاید به سبب کدورتی، شمارۀ دوم «صدا» زیر نظر رحمان کریمی و به همت «انتشارات خانۀ کتاب» (کتابفروشی زند) شیراز؛ و شمارههای دوم و سوم «صدا» زیرنظر فریدون مرد خّرم و به همت «انتشارات نیما»ی آبادان. از این رو از شمارۀ دوم «صدا» دو شماره منتشر شده است: یکی زیر نظر رحمان کریمی و یکی زیر نظر فریدون مرد خّرم.
شمارۀ اول «صدا» با تکهای از «حرفهای همسایه»ی نیما آغاز میشود.
شعرهایی از مهدی اخوانثالث، منوچهر آتشی، اسماعیل خویی، علی باباچاهی، شفیعی کدکنی، سعید سلطانپور، منصور برمکی، محمد مختاری، محمود درویش، حسن کرمی، حسن پورکاظم، جعفر حمیدی، رحمان کریمی، پرویز پروین و … «آیا کیبوتص شکلی از سوسیالیسم است؟» از مارتین مونو ترجمۀ منوچهر هزارخانی، «گیله مرد من!» از اکبر رادی، داستانهایی از امین فقیری، نسیم خاکسار، رحمان کریمی، «مقدمهای بر سه افسانۀ گوستاو فلوبر» از روبرت بالدیک ترجمۀ محمود معلم، نقد م. آزاد بر نمایشگاهی از نقاشیهای الخاص، نقد علی باباچاهی بر «شعر جنوبی» (مجموعۀ شعر محمود سجادی)، گفت و شنودی با منوچهر آتشی – فریدون گیلانی (که بخشی از آن در این شماره به چاپ رسیده و در شمارههای بعد ادامه نیافته است) و … از مطالب این شماره است.
طرحهایی از جمشید کریمی، بهرام داوری و علیرضا ظریف نیز در این شمارۀ «صدا» به چاپ رسیده است.
در شمارۀ دوم «صدا» (زیر نظر رحمان کریمی) به نقد کتاب توجه بیشتری شده است. نخستین مقالۀ این شماره نقد سیاوش روزبهان بر کتاب «از صبا تا نیما» تألیف یحیی آرینپور است.
«هنر طنز و جوناتان سویفت» از لوناچارسکی ترجمۀ محمود معلم، نقد عبدالعلی دستغیب بر «نامههای نیما»، هوتن راد بر «برگزیدۀ شعر شاعران اسپانیا» ترجمۀ قاسم صنعوی، بخشی از نمایشنامۀ «محاکمۀ میرزا رضای کرمانی» نوشتۀ گوهر مراد، داستانهایی از مجید دانش آراسته، لف توشنکی (ترجمۀ ناصر زرافشان)، لیلی پرومنت (ترجمۀ محمود گلابدرهای)، ابوالقاسم فقیری، امین فقیری، بزرگ علوی، رحمان کریمی، فیلمنامهای از نظام رکنی، شعرهایی از منوچهر آتشی، م . آزاد، سعید سلطانپور، خسرو گلسرخی، پرویز خائفی، رضا مقصدی، رحمان کریمی، م. راما، منصور اوجی، منصور برمکی، محمدعلی میتراپور، علیرضا میبدی، ناظم حکمت(ترجمۀ ثمین باغچهبان)، چند هایکوی ژاپنی (ترجمۀ علیرضا میبدی)، میرسلاو هولوب(ترجمۀ پرویز امینزاده) و … «سیمای ماکسیم گورکی» از ک. زلینسکی ترجمۀ بابک رستگار و … از دیگر مطالب این شماره است.
سطرهایی از مقالۀ «هنر طنز و جوناتان سویفت» را از این شماره نقل میکنیم:
« … طنزنویس ناظر و شاهد تیزبین قضایا است او در جامعه جنبههای نفرتانگیزی را مشاهده کرده است که این خود در برابر شما مسألهای را قرار میدهد. شما خوانندگان او و مردم هنوز این جنبههای نفرتانگیز را ندیدهاید یا اینکه توجه کافی بدان مبذول نمیدارید. یک واقعهنگار در نگارش یک رشته مطالب جدی و در جلب توجه شما به بلایا و مصایب اجتماع آن را به عنوان مانعی جدی و پر اهمیت در برابر سیر عادی امور در نظر میآورد. و آن را طوری تنظیم میکند تا شما را به وحشت اندازد. یک طنزنویس با واقعهنگار «جدی» تفاوت دارد او در نگارش طنز میخواهد شما گهگاه به این بلایا و مصایب و زشتیها بخندید یعنی از شما میخواهد که دریابند که پیروز هستید و اینکه این زشتی و بلایا خود ناچیز و ضعیف است و شایستۀ توجه جدی نیست. و اینکه در سطحی پائینتر از شما قرار گرفته است و شما فقط میتوانید به آن بخندید و آن را مسخره کنید. و بنابراین شما از نقطهنظر معنوی مافوق این مصایب و زشتی ها و برتر از آنها هستید و در سطحی بالاتر قرار دارید. این شیوۀ طنزنویس است که حمله بر دشمن را در حالی آغاز کند که او را تسخیرشده و شکستخورده اعلام کرده است و سپس از او مضحکه و مسخرهای بسازد. آدم شوخیهایی از این دست را دوست میدارد. چون اگر شما به کسی بخندید به این معنی است که زشتیهای او و جنبههای عجیب وجودی او در شما ترس و یا «اعتراف» مثبت و یا منفی را برنمیانگیزاند. بدین طریق شما نیروی خویشتن را حس میکنید. با خندیدن به دیگران شما خود اعتراف میکنید که از او برتر هستید. تصادفاً این قدرت وحشتناک منبع شیوهایست که چنین ماهرانه و پیروزمندانه در «بازرس کل» اثر گوگول به کار رفته است. شما به چه کسی میخندید؟ به خویشتن میخندید! یعنی آنچه در شما نیکوست و توسط من بیدار شده است به بدترین نشانههای ویژۀ شما به عنوان چیزی زشت و ناهنجار ولی قابل ترحم میخندد …»
شمارۀ دوم «صدا» (زیرنظر فریدون مرد خّرم) با شعری از نیما یوشیج آغاز میشود. در این شماره – به نسبت شمارههای قبل- سهم شعر کمتری از مقاله و داستان است.
از مطالب این شماره، «جرج برنارد شاو» از آناتولی لوناچارسکی ترجمۀ ع. نوریان، «احتضار استعمار» از فرانتس فانون ترجمۀ خسرو گلسرخی – منوچهر صارمپور، «از نامههای همشهری» نوشتۀ اکبر رادی، نقد ع. روحبخشان بر کتاب «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» اوریانا فالاچی، داستانهایی از فریدون تنکابنی، نسیم خاکسار؛ شعرهایی از ناظم حکمت(ترجمۀ حسن بایرامی)، ممدوح عدوان(ترجمۀ علیرضا نوریزاده)، رحمان کریمی، سعید سلطانپور، فیلمنامهای از رحمان کریمی و … را میتوان نام برد.
در شمارۀ سوم «صدا» (زیر نظر فریدون مرد خّرم) سهم شعر و داستان بیشتر از مقاله است.
این شماره با نامهای از نیما یوشیج آغاز میشود. شعرهایی از سیاوش کسرایی، م. آزرم، اسماعیل خویی، خسرو گلسرخی، کریستف مکل(ترجمۀ بهروز تبریزی)، م. خاکسار، مایاکوفسکی (ترجمۀ کافیۀ جلیلیان)؛ داستانهایی از محمد ایوبی، م. ا. بهآذین، فریدون تنکابنی، نسیم خاکسار، فریدون مرد خّرم؛ مصاحبۀ ا.جی. گوناواردانا با اوتپال دات ترجمۀ م. ح. سجودی، «همشهری!» از اکبر رادی و … از دیگر مطالب این شماره است.
لازم به ذکر است که در سال 1357 چهار سال بعد از انتشار شمارۀ دوم جنگ صدا، رحمان کریمی آن را تجدید چاپ کرده و برگزیدهای از دو شمارۀ جنگ صدا در 147 صفحه منتشر میکند.
«صدا» در چهار دفتر و 558 صفحه به قطع وزیری منتشر شده و از جُنگهای تندرو اوایل دهۀ پنجاه است. هر چند نقایصی در «صدا» به چشم میخورد از جمله چاپ نکردن ادامۀ گفت و شنود با منوچهر آتشی- فریدون گیلانی، امّا کوشش رحمان کریمی و فریدون مرد خّرم، با توجه به امکانات محدود شهرستان، ستودنی است.
کتابهای منتخب
دربارۀ آرشیو مجازی نشریات
هیچ کتابخوانی نیست که در مقطعی از زندگی خود اسیر جادوی نشریات نشده باشد. ماهنامهها، فصلنامهها و حتی گاهنامهها به وقت انتشار خود شوری در دل خوانندگانشان ایجاد کردهاند که انتشار هیچ کتاب مستقلی قابل قیاس با آن نبوده است. از جریان سازی و اعلام وجود جنبشهای ادبی و هنری که جایگاهشان غالباً همین نشریات بوده هم نباید غافل شد. ردپای نویسندگان مشهور معاصر را گاه میتوان در نشریات مستقل و گاه شهرستانی سالهای دور پیدا کرد که با سری پر شور در پی افکندن طرحهایی نو بودهاند. برخی نیز موفق شدهاند و سبک و سیاقی تازه پدید آوردهاند.